I M A M R E Z A 1 0 0 1

I M A M R E Z A 1 0 0 1

تقدیم به ملک پاسبان آستان علی بن موسی الرضا
I M A M R E Z A 1 0 0 1

I M A M R E Z A 1 0 0 1

تقدیم به ملک پاسبان آستان علی بن موسی الرضا

توصیه های اخلاقی امام رضا


در دامان مهر

(توصیه های اخلاقی امام رضا (ع)به اصحاب و یاران)

تشخیص مسایل گوناگونی

که انسان در طول حیات فردی و اجتماعی خویش با آن دست به گریبان است  و تعیین رفتار مناسب در برخورد با آن مشکلات و مسایل،

نیاز به فهم

صحیح و عملی حساب شده و معین دارد، تا شخص در مراحل مختلف زندگی خویش دچار شکست و

ناکامی نگردد. محدودیت های انسان در هر حوزه (علمی و عملی) حسّ نیاز به الگوی

مناسب را در او ایجاد می کند. و خداوند سبحان نیز با توجه به همین نیاز فطری،

رسولان خویش را فرستاده است، تا در سایه ی وجود آنان ، نه تنها بشر از الگویی

برخوردار گردد، بلکه از بهترین الگوها استفاده نماید ، ( لقد کان لکم فی رسول الله

أسوه حسنه) ، ( قد کانت لکم أسوه حسنه فی إبراهیم و الذین معه[1])

و وجود الگو برای انجام بهترین اعمال در این عمر کوتاه می باشد زیرا یکی از اهداف

خلقت، ابتلا و شناسایی نیکوکاران است ، (هو الذی خلق السماوات و الأرض فی سته أیام

و کان عرشه علی الماء لیبلوکم أیکم أحسن عملاً[2])

، و این امری است که با داشتن الگوی مناسب ، تربیت صحیح حاصل می گردد. از سوی دیگر

با توجه به این که فرآیند تربیت یک فرآیند آنی نبوده و حوادث گوناگونی که برای هر

شخص در طول زندگی وی حاصل می گردد ، مختلف می باشد، ارایه ی الگوهایی که در حالات

مختلف ، رفتاری مناسب را انجام داده اند، لازم است . به خصوص هنگامی که دین و مکتبی

به عنوان آخرین دین و پیامبر آن به عنوان آخرین پیامبر مطرح می شود، رسالت آن بیشتر

گردیده و کامل بودن آن پیامبر و آن مکتب و دین ، امری حتمی و ضروری خواهد بود.

اینکه چرا و به چه دلیل به دنبال پیامبر خاتم

(ع) بحث ائمه اطهار (ع)مطرح می گردد، از پرسش هایی است که در پاسخ آن می توان گفت

: که یکی از حکمت های این امر ، همین ارایه ی الگوهایی مناسب برای تمام انسانها با

مسایل مختلف می باشد، الگوهایی که در طول زندگی خویش درگیر مسایل مختلفی بوده و هر

کدام به مقتضای آن مشکلات ، راه حلهای مناسبی را ارایه نموده اند. از این رو شناخت

کلام و سیره ی هر یک از ائمه ی معصومین (ع) می تواند سعادتمندی انسان و جامعه ی

انسانی را تأمین نماید، و ما در این مختصر در دو گفتار تنها به دنبال آن بخش از بیانات

گهربار امام هشتم (ع) ، که در جهت تبیین یک الگوی اجتماعی مناسب وارد شده است، می

باشیم، یعنی به بررسی توصیه هایی که در علم اخلاق به عنوان "اخلاق اجتماعی"

مطرح گردیده است. گفتار اول به بیان رفتار اخلاقی و اجزا و عوامل تشکیل دهنده آن،

و گفتار دوم به بیان صفات و ویژگی های مؤثر در اخلاق اجتماعی، آن هم در بخش  خاصی از اجتماع یعنی خانواده، پرداخته است.

 

گفتار اول

رفتار اخلاقی و اجزا و عوامل تشکیل دهنده ی آن

تعریف و ویژگی های فعل اخلاقی

فعل و رفتار اخلاقی عبارت است از عمل و یا ترک

عمل اختیاری ای که دارای مطلوبیت و یا عدم مطلوبیت بوده و قابلیت ارزش گذاری مثبت

و یا منفی را داشته باشد. تعریف مورد نظر یک تعریف عام است و در تکمیل این تعریف

صفات و ویژگی هایی که یک فعل اخلاقی باید از آن برخوردار باشد لازم است ذکر

گردد.  بی تردید هنگامی از یک فعل ، به

عنوان فعل اخلاقی می توان یاد کرد، که حداقل دارای سه ویژگی باشد. هرچند ویژگی های

دیگری نیز می توان برای آن ذکر نمود، ولیکن وجود سه ویژگی  در یک فعل اخلاقی ضروری به نظر می رسد.

 

اختیار

همان گونه که در تعریف بیان شد، فعلی، اخلاقی

خواهد  بود که همراه اختیار باشد. و به بیان

دیگر، موضوع علم اخلاق، افعال اختیاری انسان است و در هیچ نظام اخلاقی کارهایی را

که انسان به صورت غیر اختیاری انجام می دهد، به عنوان یک فعل اخلاقی خوب و یا بد

شمرده نشده و ارزش گذاری نمی شود.بحث از مسئولیت و مسئولیت پذیری نسبت به کارها در

سایه ی اختیار معنی پیدا می کند، توبیخ و مواخذه و یا تشویق پاداش، و عنوان هایی

از این دست، زمانی مطرح می گردد که عامل آن فعل را از روی اختیار انجام دهد. هر

روز حیوانات و گیاهان و موجودات گوناگون، مواد ضروری و لازمی که بقاء و استمرار حیات

انسان به آن بستگی دارد، تولید می کنند و لیکن هیچ گاه از آن گیاه و یا حیوان و یا

موجود دیگربه خاطر تولیداتشان تشکر و قدردانی صورت نمی گیرد. تولید اکسیژن پس از

جمع آوری دی اکسید کربن توسط گیاهان ، حیات بر روی سیاره ی زمین را ایجاد می نماید

اما از چنین عملی به عنوان یک فعل اخلاقی شمرده نمی شود.اختیار از مفاهیمی است که

هر شخص با مراجعه به وجدان خویش، آن را در درون خود می یابد، قدرت بر انجام ، و یا

ترک فعل , که هر فرد هنگام انجام کارها در خود حس می کند چیزی غیر از اختیار نیست

. و لیکن در ارتباط با اختیار و یا جبر چند دیدگاه وجود دارد[3]،

که از نظر شیعه جبر و تفویض باطل بوده و در این ارتباط برید بن عمیر بن معاویه شامی

می گوید : در مرو خدمت امام علی بن موسی الرضا (ع) رسیدم و خدمت ایشان عرض کردم، ای

فرزند فرستاده ی خدا (ص) از امام صادق (ع) برای ما نقل شده که ایشان فرموده اند که

(رفتارهای ما) نه بر اساس جبر است و نه بر اساس تفویض، بلکه  امری بین آن دو می باشد.معنای این کلام چیست؟

امام فرمودند : هر کسی که می پندارد که خداوند کارهای ما را انجام می دهد( و ما در

آن هیچ نقشی نداریم) و به دنبال آن خداوند ما را بخاطر انجام چنین کارهایی عذاب می

کند، بی گمان به جبر اعتقاد پیدا نموده است، و هر کسی که می پندارد که خداوند امر

مخلوقات و روزی آنان را به طور مستقل و بدون دخالت اراده ی خداوند به حجت های خویش

سپرده است اعتقاد به تفویض دارد، و معتقد به جبر، کافر و معتقد به تفویض، مشرک

است، به امام عرض کردم معنا و مفهوم این جمله که ، حقیقت مطلب امری بین جبر و تفویض

چیست؟ امام (ع) فرمودند: ( معنای اینکه واقعیت مطلب امری بین جبر و تفویض است)

اعتقاد به این است که راهی برای انجام اوامر خداوند و ترک اموری که خداوند از آن

نهی نموده است، وجود دارد( یعنی انسان قدرت بر انجام واجبات و ترک محرمات را دارد)[4].

همان گونه که ملاحظه می شود این کلام

امام(ع)به صورت روشن اختیاری بودن افعال را ، و همچنین مسئول بودن انسان را در

مقابل اعمال خویش بیان می نماید، و مسئولیت رفتار و اعمال انسان را به خود انسان

بر می گرداند، البته این مطلب به معنای نفی اراده ی خداوند و نقش نداشتن خداوند در

امور مخلوقات نیز نمی باشد، و لیکن اراده ی خداوند بر انجام کارها در خصوص رفتارهای

انسان از طریق اختیار انسان صورت می گیرد، و این به معنای جبر نیست.با توجه به

فرمایش امام (ع) بحث توفیق و سلب توفیق انجام اعمال خیر و مباحث دیگری همچون سنت

اضلال و تزیین نیز بسیار روشن می گردد[5]

.

نقش تلاش انسان در فعل اخلاقی

از جمله مسایلی که در یک فعل اخلاقی بسیار مهم

بوده و باید به عنوان پیش فرض لحاظ گردد، مؤثر بودن و نقش داشتن تلاش های انسان و

کارهای او در رسیدن به اهداف مورد نظر است. این پیش فرض به دنبال نظریه ی مختار

بودن انسان مطرح می گردد، این باور که تمام حرکات و سکنات انسان در خوشبختی و یا

بدبختی انسان نقش دارد، آثار و تبعاتی را به دنبال خواهد داشت، آثاری مانند:

1- ایجاد شوق و رغبت در انجام کارها به منظور

رسیدن به اهداف مورد نظر.

2- مدیریت کردن افعال و رفتار برای رسیدن

زودتر و کم هزینه تر به مقصود.

3- دقت در انتخاب نوع عمل با توجه به آثار هر

عمل.

آموزه های قرآنی نیز نه تنها مؤثر بودن اعمال

را گوشزد می نماید، بلکه به طور صریح بیان می کند که در صورت انجام اعمال خیر، فایده

ی آن بیش از همه به خود انسان می رسد « ان احسنتم احسنتم لأنفسکم و ان أسأتم فلها»[6].،

قرآن کریم در همین زمینه نکات دیگری را به شخص گوشزد یا بشارت می دهد. مانند :

دقیق بودن محاسبات اعمال و دیدن آثار آن،« فمن

یعمل مثقال ذره خیراً یره، و من یعمل مثقال ذره شراً یره»[7].

نقش انجام اعمال خیر در رستگاری ،« یا ایها

الذین آمنوا ارکعوا و اسجدوا و اعبدوا ربکم وافعلوا الخیر لعلکم وافعلوا الخیر

لعلکم تفلحون»[8].

برگشت منافع و ضررهای رفتاری افراد به خود شخص

،« من عمل صالحا فلنفسه و من أساء فعلیها و ما ربک بظلام للعبید»[9].

مسئولیت فردی هنگام پاسخگویی در مقابل اعمال دیگران

:« و لا تزر وازره وزر أخری و إن تدع مثقله إلی حملها لا یحمل منه شیء»[10].

افزایش آثار و پاداش اعمال خیر:« من جاء

بالحسنه فله عشر أمثالها و من جاء بالسیئه فلا یجزی إلا مثلها و هم لا یظلمون،»[11].

راهنمایی و راهگشایی های نو، به دنبال اعمال خیر

و رعایت تقوا:« یا ایها الذین آمنوا إن تتقوا الله یجعل لکم فرقاناً»[12].

پاک شدن اعمال بد با انجام اعمال خیر به عنوان

پاداشی دیگر: « و یکفر عنکم سیئاتکم و یغفر لکم و الله ذوالفضل العظیم»5

تأیید تلاش ها و زحمات شخص در رساندن وی به نتیجه

نهایی و رستگاری، و بشارت به رضوان و نعمتهای الهی :« الذین آمنوا و هاجروا و

جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و أنفسهم أعظم درجه عند الله و أولئک هم الفائزون، یبشرهم

ربهم برحمه منه و رضوان و جنات لهم فیها نعیم مقیم»6

هدفمند بودن فعل اخلاقی

از ویژگی های دیگری که برای یک فعل اخلاقی

انسان مختار، ضروری است، هدفمند بودن افعال می باشد و این صفت از صفاتی است که با

توجه به ویژگی اختیاری بودن افعال به دست می آید، فایده ای را برای آن عمل لحاظ می

کند و برای تحصیل و به دست آوردن آن فایده آن عمل را انجام می دهد، و این غایت و

فایده به عنوان هدف یا علت غایی آن عمل لحاظ می شود، البته برای رسیدن به اهداف

بزرگتر ، مرحله بندی و انجام اعمال در یک راستا و لو به صورت ترتیبی لازم خواهد

بود، زیرا برخی از اهداف نزدیک و در دسترس نبوده و برای رسیدن به آنها تهیه ی

مقدماتی لام است.لذا تمام آن اعمال از ابتدا تا انتها در جهت و راستای آن هدف نهایی

و مطلوب غایی انجام می شود. و در این هنگام است که شخص با توجه به اهداف خویش حاضر

به تحمل دردها و رنجهای فراوانی است که انگیزه ی قوی و بزرگ بودن هدف، تحمل آن همه

مشقات و مشکلات را برای شخص آسان می نماید و حتی نوع نگرش شخص را به مسایل تغییر می

دهد. در اکثر مکاتب اخلاقی از این هدف ، به خوشبختی و سعادت تعبیر شده است.

توجه به فعل اخلاقی، زمانی از حساسیت برخوردار

می شود که در به دست آوردن سعادت نقش اصلی را ایفا می کند. سعادت ، مطلوبی فراگیر

بوده و همه در پی آن می باشند و شاید هیچ انسانی رانیابیم که به دنبال یافتن آن

نباشد. زیرا سعادت طلبی از اموری است که همه ی انسانها به صورت فطری در وجود خویش

آن را حس نموده و تمام نظام های اخلاقی اعم از الهی و غیر الهی این خواسته ی فطری

و طبیعی انسان را پذیرفته اند، و با توجه به جهان بینی و دیدگاههای مختلف خود در

مقام تفسیر و بیان مفهوم و مصادیق سعادت، یک موجود عینی خارجی و یا یک حالت روحی – روانی خاص نمی باشد،

که دست یابی به ان ، به آسانی میسر باشد، بلکه سعادت یک مفهوم انتزاعی بوده 1

که ذهن انسان ، آن را از منشاء انتزاع آن ، یعنی لذت و شدت و دوام لذت ، انتزاع می

کند، لذا هر گاه انسان در حالتی باشد که از زندگی خود لذت می برد و این لذت از شدت

و استمرار برخوردار گردد، خود به خود احساس مطلوبی به وی دست داده که از آن تعبیر

به سعادت می کند، و در چنین حالتی شخص خود را سعادتمند می یابد.

بی شک سعادت، یک موجود عینی خارجی و یا یک

حالت روحی- روانی خاص نمی باشد، که دست یابی به آن، به آسانی میسر باشد، بلکه

سعادت یک مفهوم انتزاعی[13]

بوده که ذهن انسان، آن را از منشأ انتزاع آن، یعنی لذت و شدت و دوام لذت، انتزاع می

کند، لذا هرگاه انسان در حالتی باشد که از زندگی خود لذت می برد و این لذت از شدت

و استمرار برخوردار گردد، خود به خود احساس مطلوبی به وی دست داده که از آن تعبیر

به سعادت می کند، و در چنین حالتی شخص خود را سعادتمند می یابد. البته انسان دنبال

لذت و راحتی ای مطلق می باشد و اگر نتوانست آن را به صورت مطلق حفظ نماید، تلاش می

کند که آن حالت، از دوام و شدت بیشتری برخوردار باشد، برهمین اساس، به دست آوردن

چنین لذتی باعث می گردد که زندگی انسان همواره با درد و رنج و سختی ها باشد، و هر

مقدار میزان این سختی ها کمتر باشد و در مقابل استفاده ی از لذتها بیشتر باشد،

سعادت رخ می نماید، و انسان خود را سعادتمند می یابد.

در برخی از روایات معصومان (ع) مصادیقی را از

برای سعادت بیان نموده اند. در روایاتی امام هشتم(ع) می فرماید : قلم حتمی تقدیر ،

بر اساس حقیقت کتابی که از جانب خداوند است، بر این امر جاری گشته است که سعادت

برای شخصی است که ایمان آورده و تقوا پیشه نمایید و شقاوت و بدبختی برای کسی است

که تکذیب (حق) نماید و راه نافرمانی را در پیش گیرد.[14]

در جای دیگر در همین ارتباط از پیامبر اسلام (ع) نقل شده است که : تمام

سعادت این است که شخص، ول عمر داشته باشد و تمام آن را در اطاعت خداوند صرف کند.[15]

در روایت دیگری باز از ایشان آمده است : چهار چیز از سعادت شخص محسوب می گردد،

داشتن همسری درستکار، و فرزندی نیکو، و دوستانی درستکار،و کسب رزق و معیشت در شهر

خویش.[16]

علی ابن بابویه در کتاب فقه الرضا از آن

بزرگوار نقل می کند که : چند چیز از سعادتمندی شخص است ، خانه ی بزرگ داشتن ، دوستان

زیاد داشتن ( افراد فراوانی که شخص را دوست داشته باشند)، و نهایت خوشبختی و

شادمانی داشتن همسری است که با انسان هم عقیده و همراه باشد[17].

همچنین از امام صادق (ع) وارد شده است که سه چیز از سعادت شخص است: برخورداری از

همسری موافق و هم عقیده ، و فرزندان نیکو داشتن و دیگر این که شخص رزق و روزی خویش

را صبحگاهان و شامگاهان در شهر خود به دست بیاورد(نیازی به خروج از شهر خویش

نداشته باشد.[18])

همان گونه که ملاحظه می شود موارد و مصادیق و

نمونه هایی که برا ی سعادت بشر شمرده شده است، در دو دسته ی کلی قابل تقسیم است،

اموری که مربوط به اعتقادات و اندیشه شخص است، مانند: ایمان داشتن به خدا و تقوا پیشه

نمودن، و صرف کردن عمر، در راه خداوند ، و در مقابل امور دیگری که ربطی به

اعتقادات شخص نداشته و تنها بهره مندی وی از برخی از نعمت های دنیوی را تذکر می

دهد، مانند : خانه خوب، فرزندان نیکو و مانند آن دو، البته آنچه را که ، هر مکتب

اخلاقی از آن تعبیر به سعادت می کند و به توضیح و تفسیر آن می پردازد، آیا صحیح و

طبق حق است یا خیر؟ امری است که ما در این بحث به دنبال بررسی کامل مبانی و آثار

آن نمی باشیم، و لیکن توجه و اعتقاد به این که انسان موجودی است که فقط دارای یک

مرحله ی زندگی یعنی دنیا است، و یا دارای مرحله ی دیگری از زندگی به نام آخرت است،

که در تفسیر و تعیین مفهوم سعادت نقش مهمی دارد، و به یقین تعیین مصداق های سعادت

نیز بر همان اساس فرق خواهد نمود.

از دیدگاه اسلام، انسان موجودی است که دارای

دو مرحله ی زندگی می باشد. مرحله ی اول زندگی او دنیا و مرحله ی دیگری زندگی

انسان، که مهمتر از مرحله ی اول زندگی اوست، آخرت می باشدو علت مهمتر بودن آخرت در

ارتباط با سعادت، طولانی و ابدی بودن حضور در آنجا و پاره ای از ویژگی های آن می

باشد.« و الآخره خیر و أبقی»[19]

هر مکتب اخلاقی بر اساس مبانی و اصول پذیرفته

شده خویش برای سعادت و شقاوت، نشانه ها و علایمی را ذکر می نماید، که این علایم با

توجه به توجیه و تفسیر آنان از سعادت و شقاوت یا خوشبختی و بدبختی متفاوت خواهد

بود. در روایتی از پیامبر اسلام(ع) آمده است که : چهار چیز نشانه ی خوشبختی است.

1- یادآوری گناهان گذشته. 2- فراموش نمودن

اعمال خوب و نیکوی گذشته. 3- نگاه کردن به کسی که در امور دینی بالاتر است( نسبت

به خود شخص). 4- نگاه کردن به کسی که در امور دنیایی – از خود شخص – پایین تر است2. پیامبر

اسلام (ص) در همین راستا در مقابل بیان صفات انسان سعادتمند ، ویژگی ها و نشانه ی

انسان های بد بخت را بیان می فرماید:

ایشان نشانه های بدبختی و شقاوت را نیز چهارچیز

می دانند: 1- فراموش کردن گناهان گذشته در حالی که آن گناهان نزد خداوند محفو است

( و از بین نرفته است). 2- یادآوری اعمال نیکوی گذشته ،در حالی که شخص نمی داند که

آن اعمال قبول یا رد شده است. 3- نگاه کردن به کسی که در دنیا(امکانات و مسایل دنیوی)بالاتر

از اوست.1 4- نگاه کردن به کسی که در دین ( و دینداری) پایین تر از اوست.[20]

پیامبر اسلام(ص) در همین راستا در مقابل بیان

صفات انسان سعادتمند، ویژگی ها و نشانه ی انسان های بدبخت را بیان می فرماید:

ایشان نشانه های بدبختی و شقاوت را نیز چهار چیز

می دانند: 1- فراموش کردن گناهان گذشته در حالی که آن گناهان نزد خداوند محفوظ

است( و از بین نرفته است). 2- یادآوری اعمال نیکوکاری گذشته، در حالی که شخص نمی

داند که آن اعمال قبول یا رد شده است. 3- نگاه کردن به کسی که در دنیا(امکانات و

مسایل دنیوی) بالاتر از اوست[21]

4- نگاه کردن به کسی که در دین (و دینداری) پایین تر از اوست.

این دو روایت از جمله روایاتی هستند که توجه

به محتوای آن و بررسی علایم بیان شده در آن و تنظیم زندگی و رفتارها بر اساس آن

علایم و در دستورالعمل ها ، در تأمین سعادت و کسب رضایت خداوند بسیار مهم است، بی

تردید ما انسان ها در طول حیات خویش دچار گناهانی می شویم که ما را از سعادت واقعی

دور می نماید، و آنچه از انجام گناه مهمتر است، فراموش نمودن اعمال و گناهان سابق

است و اینکه بپندارد که تمام آن اعمال بخشیده شده و هیچ نگرانی از این ناحیه

ندارد.

پیامبر اسلام (ص) می فرماید: انسان بدبخت

انسانی است که گذشته خویش و گناهانی که به واسطه ی جهل و یا هوای نفس مرتکب شده

است فراموش کند در حالی که نمی داند آن گناهان از بین رفته است یا خیر؟ و یا به

تعبیر روایت هنوز در نزد خداوند ضبط و محفو است. لذا انسان در فرصتهایی که به دست

می آورد باید آن گناهان را به یاد آورده و دوباره برای آن از خداوند طلب مغفرت

بنماید ، این عمل باعث دور شدن از گناهان گشته و احساس شرم و پشیمانی را به دنبال

دارد، و حفظ چنین حالتی وی را از ارتکاب مجدد باز می دارد ، و به جای طلبکار بودن

از خداوند خود را به خداوند بدهکار می بیند، در دومین نشانه توجه به این نکته که

انسان به واسطه ی توفیق الهی اگر کار خیری و حسنه ای انجام داده است، مادامی که نمی

داند خداوند آن اعمال را پذیرفته است یا خیر ، نمی تواند به آن عمل دل خوش کند ، زیرا

ممکن است آن عمل خالص نبوده و خداوند آن را نپذیرفته باشد، لذا چنین انسانس برای

خود عمل صالحی نمی بیند تا دچار غرور گردد،و تلاش می کند که با اعمال خیر بیشتر،

همراه با دقت در اعمال و خلوص نیت بتواند رضایت خدا را به دست بیآورد آنچه از

انجام عمل خیر مهمتر است حفظ عمل خیر است، زیرا انجام یک عمل خیر ممکن است در یک

لحه تحقق یابد و لیکن تا آخر عمر باید از آن نگه داری کند مانند عملیاتی که در

جبهه ی جنگ در یک روز انجام می شود و منطقه ای به دست می آید ولی آن پیروزی و آنچه

به دست آمده است باید برای سالهای طولانی حفظ گردد، از این رو پیامبر اسلام (ص) می

فرماید:  بهترین راه برای حفظ اعمال خیر به

دست فراموشی سپردن آن عمل است، همان گونه که در شعر نیز آمده است:

تو نیکی می کن و در دجله انداز                که ایزد در بیـابــانت دهد باز

  سپردن اعمال خیر به دست خداوند یعنی آن عمل را

برای خود به انجام ندادن است و وقتی عملی با این نیت انجام شد، انسان چیزی جز لطفی

که خداوند در حق او نموده است نمی بیند، و این عامل دیگری است که موجب سعادت می

گردد، و در مقابل به یاد آوردن اعمال پسندیده و بزرگ دانستن آن موجب غرور و ریا و

منت گذاری و عجب می گردد و به دنبال آن نه تنها ثوابی به دست نمی آید بلکه در

مواردی گناه شرک عملی و خفی برای وی ثبت می گردد.

پیامبر اسلام (ص)  سومین نشانه ای که بیان می دارند توجه به

بالاتر از خود در امور دینی است، نگاه کردن به افرادی که در امور دینی موفق تر

بوده و از جهت کمی و کیفی ، اعمالشان بیشتر و بهتر است، دیدن چنین افرادی انسان را

ترغیب و تشویق می کند که رفتارهای دینی خویش را بهتر و بیشتر انجام دهد، و این فرآیند

به معنای سیر نمودن سعادت، تا به سر منزل مقصود رسیدن است . در مقابل دیدن افرادی

که در انجام کارها و وایف دینی خویش کوتاهی می نمایند و یا همراه با توجه و

دلسپردگی آن اعمال را انجام نمی دهند، موجب سستی و در نهایت ترک آن اعمال می شود،

و یا برای شخص یک حالت غرور بی جا ایجاد می کند.در چهارمین نشانه از نشانه های

خوشبختی و سعادت پیامبر اسلام (ص) نکته ای مهم و راه گشا اشاره می نمایند و آن

توجه و ملاک قرار دادن زیر دستان در امور دنیوی است، در عصر حاضر چشم و هم چشمی در

مسایل مادی عامل حسادت و به دنبال ناکامی ، به عامل حقارت تبدیل شده است و شخص برای

رسیدن به خواسته های غیر واقعی خویش دست به هر کاری زده و تن به هر ذلتی می دهد ،

ناراضی بودن از دنیا و زیاده خواهی ها و قانع نبودن به هر آنچه که خداوند به انسان

داده است ، کمترین اثرش از دست دادن آرامش روحی و از دست دادن وقار در زندگی است،زیرا

انسانی که در مسایل دنیوی خویش همواره به بالاتر از خودش نگاه می کند ، حالت نارضایتی

در وی ایجاد شده، و وی برای رسیدن به سطح زندگی دیگران ، دست به هر کاری می زند ،

و این به معنای راه شقاوت و بدبختی در پیش گرفتن است. یکی از پرسش هایی که برای

انسان به خصوص در زمان حاضر مطرح می گردد، این است که با وجود این همه امکانات

زندگی و وسایل رفاهی که نسبت به گذشته زندگی را آسانتر نموده است، چرا از آن آرامش

و راحتی های گذشته خبری نیست و از یک زندگی راحت برخوردار نیستیم؟ در پاسخ به این

پرسش می توان گفت، یکی از مهمترین عوامل چنین حالتی حس حقارتی است که از کم داشتن

نسبت به دیگران ایجاد گشته و به دنبال آن حالت حرصی است که به وجود آمده و ارضای

چنین حسی آرامش را از انسان ها گرفته است. از این رو پیامبر اکرم(ص) سفارش می کند

در مسایل مادی به زیر دستان و افرادی که از شما پایین تر هستند نگاه کنید، چنین

عملی روح ناسپاسی را از انسان گرفته و هر لحظه انسان را به شکرگذاری در مقابل نعمت

هایی که خداوند به او داده است وا می دارد. و در پی این احساس که وضع زندگی من از

خیلی افراد بهتر است، حس قانع بودن باعث آرامش و راحتی وی می شود، در دعاهایی که

در طواف خانه ی خدا وارد شده است، دعایی است که در دور آخر آن هم پس از درخواست

حاجات آمده است می باشد، در آن بخش پایانی آمده است: « اللهم قنعنی بما رزقنی و

بارک لی فیما اتیتنی » (با خدایا ما را به هر آنچه روزی داده ای قانع نما و هر

آنچه به ما می دهی مبارک گردان) یعنی پس از درخواست من، آنچهبر اساس حکمت خویش برای

من مقرر نمودی و عنایت کردی اعم از خانه ، زندگی ، همسر، فرزندان، سلامتی و غیر

آن، راضیم گردان و به دست آوردن چنین حالتی موجب آسایش و آرامش مطلوب و باعث رضایت

یار است.

نکته ای که باید به آن توجه بشود این است که،

بین خوشبختی و سعادت، و خوشحالی و خوش بودن فرق است. زیرا ممکن است فردی در زندگی

خویش ، خوش و خوشحال باشد، ولی سعادتمند و سعید نباشد و بر عکس کسی در دنیا مرتب

دچار مشکلات و زحمات فراوان و حتی درگیر مصیبت ها باشد، یعنی در دنیا خوش نباشد،

ولی سعادتمند و سعید باشد، زیرا بر اساس ملاک ها و معیارهای دینی، سعادتمند کسی

است که توانسته باشد با اعمال خویش در دنیا، رضایت خداوند را کسب نموده و آخرت خویش

را به دست بیاورد، البته آنچه در دو قرآن به عنوان مطلوب انسان آمده است خیر و

حسنه ی دنیا و آخرت است،«ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الآخره حسنه و قنا عذاب

النار»[22]اما

باید دقت شود که خیر و خوب بودن امور دنیوی به معنای راحت بودن و ملایم با طبع

بودن نیست، زیرا ممکن است در پاره ای از موارد بلا و مصیبتی هم، خیر و به صلاح شخص

باشد ، و در مقابل چیزی در ظاهر خوشایند شخص باشد ولی خیر و به صلاح وی نباشد، لذا

در قرآن درخواست خیر و حسنه در دنیا و آخرت، آمده است، و این درخواستی است که مورد

توجه معصومان(ع) بوده و به آن

 

سفارش نموده اند[23].

پس آنچه در یک فعل اخلاقی باید لحاظ گردد، این

است که آن فعل انسان را به سعادت و رستگاری مورد نظر شخص نزدیک کند و از آنجا که نیت

و انگیزه ی انجام عمل نیز در تحقق عمل اخلاقی نقش دارد، باید در رابطه ی نیت و میزان

آن در ارزش گذاری فعل اخلاقی به بحث بپردازیم.

 

نیت و نقش آن در فعل اخلاقی

همان گونه که در مباحث گذشته بیان گردید مکتب

اخلاقی اسلام همانند سایر مکاتب و یا نظام های اخلاقی در وجود سه ویژگی فعل اخلاقی،

هم نظر و هم رأی می باشد.آن سه ویژگی عبارت است از:

1. انسانی که عامل فعل اخلاقی است، دارای اختیار

است و اعمال خویش را با اختیار انجام می دهد.

2. در این فعل اخلاقی، علت نهایی که همان

سعادتمند و خوشبختی می باشد لحاظ می شود. هر چند در مصادیق و تفسیر آن اختلاف وجود

دارد. لیکن در اصل اینکه همه ی انسان ها به دنبال به دست آوردن لذت و آن هم لذتی

مستمر و شدید می باشند، مشترک بوده و با یکدیگر فرقی ندارد.

3. تنها راه رسیدن به این هدف انجام افعال

اخلاقی می باشد.

در مکتب اخلاقی اسلام می توان گفت که فعل

اخلاقی در یک نگاه از دو بخش و یا دو امر تشکیل و وجود می یابد. الف: جسم و پیکر،

ب: روح و جان، که روح فعل اخلاقی، نیت و انگیزه ی افعال اخلاقی، می باشد. در نظام

اخلاقی اسلام، دست یابی به سعادت مورد نظر، جز از راه ضمیمه نمودن نیت با عمل به

دست نمی آید و نه تنها هر فعل اخلاقی احتیاج به نیت و انگیزه دارد، بلکه بدون آن،

عمل،عمل اخلاقی محسوب نشده و ارزش گذاری مثبت نمی شود. در حالی که در سایر مکاتب و

نظام های اخلاقی یا به طور کلی توجه ای به نیت و انگیزه نمی شود و یا اینکه انگیزه

چندان مورد توجه قرار نمی گیرد[24].

نکته ای که دارای اهمیت است این است که در

اسلام نه تنها بر ضرورت نیت در فعل اخلاقی و ارزش گذاری آن تأکید می شود، بلکه خود

نیت نیز مورد ارزیابی قرار می گیرد و به طور مستقل می تواند عامل پاداش و ثواب و یا

عامل عذاب و عقاب باشد. در آیات الهی بیان می شود : « و إن تبدوا ما فی انفسکم أو

تخفوه یحاسبکم به الله » ( و اگر اظهار کنید آنچه را که در دل دارید، یا پنهانش

نمایید خداوند شما را به آن مؤاخذه می کند.)[25]

خداوند در آیه ی دیگر می فرماید: « لا یؤاخذکم الله باللغو فی أیمانکم  و لکن یؤاخذکم بما کسبت قلوبکم و الله غفور حلیم.»

(خداوند شما را به قسمهای بیهوده بازخواست نمی کند ولی شما را به آنچه دلهایتان به

دست آورده است بازخواست می کند و خداوند بخشنده و بردبار است.)[26]

 

ملاک و معیار ارزش

گذاری فعل اخلاقی در

مکتب اخلاقی اسلام

با توجه به مباحث گذشته روشن شد که نیت، روح یک

فعل اخلاقی بوده و خود نیت به تنهایی قابل ارزیابی و ارزش گذاری می باشد. اما اینکه

در اسلام نیت چیست؟ و چگونه عامل ارزش آفرینی می شود؟ و آیا به تنهایی کافی است یا

خیر؟ پرسش هایی است که می توان با توجه به آموزه های دینی اعم از قرآن و سنت و روایات

به دست آمده در پاسخ به آن گفت، که نیت و انگیزه در افعال اخلاقی، در نظام اخلاقی

اسلام، تنها و تنها، کسب رضایت خداوند سبحان می باشد و فقط افرادی که دارای چنین نیتی

باشند از هدایت خداوند بهره مند گشته و از امنیت آن برخوردار می شوند. در قرآن

آمده است « قد جاءکم من الله نور و کتاب مبین . یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل

السلام و یخرجهم من الظلمات الی النور بإذنه و یهدیهم إلی صراط مستقیم.» ( قطعاً

برای شما از جانب خدا روشنایی و کتابی روشنگر آمده است. خدا هر که را از خوشنودی

او پیروی کند به وسیله آن [کتاب] به راه های سلامت رهنمون می شود و به توفیق خویش

آنان را از تاریکی ها به سوی روشنایی بیرون می برد و به راهی راست هدایتشان می

کند)[27].

با توجه به آیه ی شریفه که رضایت خداوند را انگیزه صحیح اعمال قرار داده است ، قصد

غیر خداوند در اعمال ، نه تنها باعث ارزش عمل نمی گردد، بلکه عمل را هر چند از پیکره

ی خوبی هم برخوردار باشد، بی ارزش می نماید، که از آن ، تعبیر به ریا می شود. محمد

بن عرفه در روایتی می گوید: « امام رضا (ع) خطاب به من فرمودند : و دیگر ستایی

انجام دهید، پس به درستی که هر کسی کاری را برای غیر خداوند انجام دهد، خداوند او

را به همان اعمال خویش واگذار می کند. وای بر تو (بپرهیز) هیچ شخصی عملی را انجام

نداد الا اینکه خداوند آن عمل را رد نموده و پاسخ آن را می دهد. اگر عمل خیر باشد

به صورت خیر رد نموده و اگر شر باشد به صورت شر نموده .[28]در

واقع این روایت بیان سنتی از سنن الهی است ، که هر عملی ، عکس العمل خاص خود را

دارد. در روایت دیگری امام هشتم (ع) روایتی را از جد بزرگوار خویش امیرالمؤمنین علی

(ع) نقل می کند که امام فرمودند: دنیا تمامش جهل است الا قسمتی که در آن علم وجود

دارد، و علم تمامش حجت است ( و بر علیه عالم به آن اقامه می شود) الا  به مقداری که به آن عمل می گردد، و عمل هم

تمامش ریا محسوب می شود مگر آن مقداری که ( برای خداوند) از روی اخلاص انجام می

شود و اخلاص هم در معرض خطر است تا اینکه بنده خدا به سرنوشت و عاقبتی که برای او

رقم خورده است ، نظر( توجه) کند.[29]

با توجه به مضامین و مفاهیم آیات ، ارزش فعل

اخلاقی در گرو نیت  نیت مطلوب هم تنها،

انجام کار برای خداوند و کسب رضایت اوست، و در مقابل ، ریا بزرگترین آفت برای

اعمال اخلاقی است، اما چگونه می توان از ریا رهایی یافت؟ و آن را ترک نمود، مهم

است. بی شک تنها عاملی که باعث ترک ریا می شود، ایمان همراه با آگاهی به خداوند

سبحان می باشد، زیرا ایمان صحیح اعتقاد به این امر است که منشأ تمام نعمت ها و

پاداش ها خداوند است و غیر خداوند و هر آنچه بسته ی به اوست، باطل و فناپذیر خواهد

بود. لذا ضعف ایمان و یا باور نداشتن خداوند و قیامت ( به عنوان محلی برای رسیدگی

دقیق به اعمال)، موجب ورود ریا در کارها می گردد، در قرآن کریم حتی راه حفظ و بقای

عمل اخلاقی را همان ایمان به خدا معرفی نموده و بیان می کند که انسان های زیا کار

، از جهت رفتاری هم دچار مشکل هستند، زیرا چنین افرادی اعمال خیرشان ، همراه با

منت و اذیت افرادی است که در حق آنان کار خیری را انجام می دهند، لذا این اعمال و

زحمات برای دنیای او فایده ای نداشته و برای آخرت وی نیز ذخیره نمی شود: در قرآن

آمده است : « یا ایها الذین آمنوا لا تبطلوا صدقاتکم بالمن و الأذی کالذی ینفق

ماله رئاء الناس و لا یؤمن بالله و الیوم الآخره فمثله کمثل صفوان علیه تراب

فأصابه وابل فترکه صلدا لا یقدرون علی شیء مما کسبوا و الله لا یهدی القوم الکافرین.»

( ای کسانی که ایمان آوردید، صدقه های خود را با منت و آزار ، باطل مکنید ، مانند

کسی که مالش را برای خودنمایی به مردم، انفاق می کند و به خدا و روز بازپسین ایمان

ندارد. پس مثل او همچون مثل سنگ خارایی است که بر روی آن ، خاکی ( نشسته) است، و

رگباری به آن رسیده و آن (سنگ) را سخت و صاف بر جای نهاده است. آنان (ریاکاران) نیز

از آنچه به دست آورده اند، بهره ای نمی

برند؛ و خداوند، گروه کافران را هدایت نمی

کند).[30]

 

پس در نظام اخلاقی اسلام، آنچه منشأ ارزش

اعمال است، نیت و انگیزه کار است و همچنین منشأ ارزش انگیزه فعل اخلاقی، ایمان است

و ایمان هم در سایه ی اختیار برای شخص حاصل می گردد و یک امر قلبی و ارادی است،

نکته قابل توجه اینکه علم با ایمان فرق دارد زیرا حصول علم ممکن است ارادی و یا غیرارادی

باشد، در حالی که ایمان امری است ارادی، و علم هم تا زمانی که به صورت یک باور و ایمان

درنیامده باشد، منشأ ارزش رفتار اخلاقی نمی شود.

 

حقیقت ایمان

شناخت حقیقت و واقعیت ایمان با توجه به فرمایشات

معصومان(ع) و ارتباط آن با عمل در مکتب اخلاقی بسیار مهم است، بکر بن صالح رازی از

اباصلت هروی نقل می کند که: «از امام رضا(ع) در مورد ایمان سوال کردم، امام

فرمودند: ایماان پیوندی قلبی و کلامی به زبان(اظهار ظاهری) و عمل به اعضای بدن است

و ایمان، ایمان نخواهد بود مگر به این صورتی که بیان شد». همین روایت به سند دیگری

نیز آمده است، که در آن عبدالاسلام بن صالح از اباصلت به جای بکر بن صالح رازی روایت

را از امام نقل می کند: امام(ع) در این روایت فرآیند ایمان را حاصل سه چیز می

دانند. اول باور قلبی که این باور قلبی با علم فرق دارد، زیرا علم صرف دانستن است،

چه شخص باور داشته باشد یا نداشته باشد.[31]

تنها هنگامی که معرفت و علم به قلب پیوند

بخورد« عقد بالقلب» صورت گرفته و جزیی از ایمان تحقق یافته که در این مرحله نیز

هنوز ایمان، ایمان نخواهد بود مگر هنگامی که دو جزء دیگر به آن اضافه شود، و تنها

در چنین حالتی ایمان تحقق پیدا می کند آن دو جزء دیگر عبارت است از اینکه شخص پس

از عقد و پیوند قلبی به زبان نیز اظهار کند و از بیان باور خویش استنکاف و کراهتی

نداشته باشد. و دیگر اینکه پس از بیان و اظهار آنچه در قلب دارد، عمل خویش را بر

اساس آن تنظیم نماید و به آن باور قلبی لباس عمل بپوشاند. تنها پس از طی این سه

مرحله می توان گت شخص ایمان دارد و به باور قلبی خویش مومن است.

امام رضا(ع) در روایت دیگری از اجداد خویش(ع)

از امیرالمومنین علی(ع) نقل می کند که ایشان از پیامبر اسلام(ص) نقل نمودند که: پیامبر(ص)

فرمودند: «ایمان معرفتی قلبی و اعتراف به زبان و

عمل به اعضا و جوارح است»،[32]

باز در روایت دیگری به نقل از شیخ طوسی تا برسد به اباصلت هروی آمده است که اباصلت

از امام رضا(ع) روایتی را که امام از اجداد خویش تا برسد به پیامبر اسلام(ص) نقل

نمودند که پیامبر اسلام(ص) فرمودند: ایمان عبارت است از کلامی که گفته می شود و

عملی که واقعمی شود و معرفتی برای عقل حاصل می شود. اباصلت می گوید این حدیث را در

مجلسی که احمد بن حنبل حضور داشت بیان کردم، احمد بن حنبل به من گفت: ای اباصلت

اگر این کلام بر دیوانگان عرضه شود، آنان عاقل می گردند.[33]

مرحوم شیخ طوسی در کتاب امالی خویش می گوید این

حدیث از پیامبر نقل نشده است مگر از طریق امیرالمومنین علی(ع) و آن هم فقط از طریق

امام رضا(ع) نقل شده است.[34]

تمام روایات وارد شده در زمینه ی بیان حقیقت ایمان

به طور کلی به همین سبک و سیاق وارد شده است.[35]

با توجه به مفاد و مضامین روایات نامگذاری ایمان،

تنها به باور قلبی بدون اظهار قولی و فعلی صحیح نیست. البته ممکن است این شبهه به

ذهن بیاید که اگر کسی باور قلبی داشته باشد ولی اظهار آن مقدور نشد و از دنیا رفت،

آیا چنین شخصی مومن نخواهد بود؟ در پاسخ به این شبهه باید گفته شود که تمام اجزای

تشکیل دهنده ی ایمان در صورتی لازم است که شخص قدرت بر آن داشته باشد، لذا در هر

مرحله که شخص ناتوان از ایجاد آن جزء گردد، به همان مقدار مورد قبول است و شخص تکلیفی

نخواهد داشت، زیرا مسئولیت در پذیرش حق و عمل به آن، مشروط به قدرت داشتن است، اما

از جهت صدق ایمان، اتصاف و پذیرش هر جزء از ایمان، شخص را از مومنان قرار می دهد

که در این مختصر جای شرح و توضیح آن نیست. پس آنچه از روایات وارده از حضرات معصومین(ع)

به دست آمد، عبارت است از اینکه ایمان با سه جزء، تحقق و وجود می یابد که بخشی از

آن سه جزء مربوط به روح و قلب انسان است و بخشی به زبان و بخشی دیگر به اعضا و

جوارح است.

ارکان ایمان

امام رضا(ع) در مقام بیان ارکان و پایه های ایمان

می فرمایند: ایمان دارای چهار رکن است: 1- توکل بر خداوند عزوجل، 2- رضایت به قضای  الهی، 3- تسلیم دستورات الهی بودن،4- کار خویش

را به خداون سپردن. سپس امام فرمودند: هرگاه عبد صالح خداوند بگوید: « افوض امری

الی الله»

( کار خویش را به خداوند سپردم) خداوند او را

از بدی های مکاران حفظ می نماید.»[36]

همان گونه که ملاحظه می شود در این روایت، امام(ع) پایه های ایمان را چهار امر

اساسی بیان می نمایند. اولین رکن از ارکان ایمان توکل است و توکل به معنای خود ندیدن

و امکانات خویش را هیچ پنداشتن است. و فهم این مسأله که خود انسان و هرآنچه که

دارد از خداست، و بدون اراده ی خداوند هیچ یک از اعمال شخص تأثیر گذار نخواهد بود مهم

است وی باید بفهمد که وظیفه ی او تهیه ی مقدمات و انجام کارهای لازم جهت تحقق آن

اثر می باشد. و رکن دوم ایمان عبارت است از اینکه انسان بفهمد که در سلسله علل و

معلومات کارهایی توسط انسان قابل پیش بینی است لیکن رفتار خداوند و خواست خداوند و

اموری را که خداوند برای رشد انسان لحاظ کرده است چیست؟ و هریک از حوادث در زندگی

انسان به طور دقیق چه نقشی دارد؟ اینها اموری است که به راحتی قابل فهم نیست و

تنها باید انسان این امر را باور داشته باشد که خداوند حکیم و مهربانی که جز سعادت

انسان را اراده ننموده است این حوادث را در زندگی وی ایجاد می کند و این به معنای

رضایت به قضا و تقدیر الهی است. سومین و چهارمین از ارکان ایمان علاوه بر دل سپردگی

به قضا و قدر الهی و توکل بر خداوند، سرسپردگی و تسلیم محض اوامر و دستورات الهی

بودن است و تا آن دل سپردگی نباشد این سرسپردگی ایجاد نمی گردد، و در این

هنگام  است که شخص به مرحله ی تفویض و

واگذاری امور به خداوند می رسد، که نه تنها اعمال خویش را هیچ نمی بیند، بلکه تمام

اثر گذاری ها را تنها و تنها در فعل خداوند می بیند و این ارکان اگر در شخصی جمع

گرددریا، می توان گفت شخص از ایمانی کامل برخوردار است و تمام اعمال و افکارش الهی

خواهد بود.

جایگاه ایمان

از مسایلی که دقت در آن ضروری است ، آگاهی از

مراتب ایمان و جایگاه آن است، در حدیثی، بزنطی از امام رضا(ع) نقل می کند که از

امام شنیدم که فرمودند: ایمان یک درجه از اسلام بالاتر است و تقوا یک درجه از ایمان

بالاتر است و یقین نیز از تقوا یک درجه بالاتر است و هیچ چیزی کمتر از یقین در بین

انسان تقسیم نشده است ( یعنی افرادی که از یقین برخوردار هستند بسیار کم هستند)[37].

در این میان، امام(ع) محوری را ترسیم نموده اند که در آن اسلام، ایمان، تقوا، یقین،

به ترتیب درجه بندی شده است، همان گونه که مشاهده می شود، ایمان تنها یک درجه از

صرف اسلام آوردن بالاتر است، و درواقع شخص باایمان در مراحل ابتدایی راه می باشد و

تا رسیدن به مرحله ی یقین باید از مسیر تقوا عبور بنماید.

اصل ایمان پس از اسلام در واقع کمترین چیزی

است که انسان می پذیرد ولی برای دستیابی به سعادت و مراتب بالاتر به تقویت آن نیاز

دارد، در قرآن آمده است: «هو الذی انزل السکینه فی القلوب المومنین لیزدادوا ایمانا

مع ایمانهم ولله جنود السماوات والارض وکان الله علیما حکیما» (اوست آن کس که در

دلهای مومنان آرامش را فروفرستاد تا ایمانی بر ایمان خود بیفزاید و سپاهیان آسمان

ها و زمین از آن خداست و خدا همواره دانای سنجیده کار است).[38]

امام رضا(ع) در حدیثی در وصف مسلمان و مومن می

فرماید: مومن کسی است که هنگامی که کار خیری انجام می دهد خوشحال است، و هنگامی که

کار بدی را مرتکب می شود از خداوند درخواست بخشش و مغفرت می نماید و مسلمان کسی

است که مسلمانان از دست و زبان وی در آسایشند و هر شخصی که همسایه ی او از آزار و

سرور و بدی های او در امان نباشد از ما نیست، (یعنی خود را شیعه و پیرو اهل بیت

نداند)[39]

در روایت دیگری از امام رضا(ع) آمده است: مومن، مومن واقعی نخواهد بود مگر اینکه

در وی سه صفت و ویژگی وجود داشته باشد، صفت و روشی از خدا، و صفت و روشی از پیامبر

خدا(ص) و صفت و روشی از ولی و حجت خداوند، اما سنت را که از خداوند در قرآن باید

داشته باشد، رازداری و پوشاندن سر است ( و اینکه اسرار خویش را به هر کسی نگوید)،

همان گونه که خداوند در قرآن فرموده است: «عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا، الا

من ارتضی من رسول فانه یسلک من بین یدیه ومن خلفه رصدا» (دانای نهان است و کسی را

بر ترغیب خود آگاه نمی کند جز پیامبری را که از او خشنود باشد که [ در این صورت ]

برای او از پیش رو و از پشت سرش نگاهبانانی بر خواهد گماشت[40])

صفت دیگری را که باید مومن از آن برخوردار باشد، سنتی از پیامبر(ص) است و آن رفق و

مدارا با مردم است، همان گونه که خداوند به مدارا و سازگاری با مردم به پیامبر خویش

دستور داده است، «خذ العفو وامر بالعرف واعرض عن الجاهلین» (گذشت پیشه کن و

به[کار] پسندیده فرمان ده و از نادانی رخ برتاب[41])،

و اما سنتی را که مومن از ولی و حجت خداوند باید داشته باشد، صبر و شکیبایی در سختی

ها و مشکلات است[42]

در نقل این روایت که مرحوم شیخ صدوق آورده است، در ادامه ی روایت آیه ی« والصابرین

فی الباساء والضراء وحین البأس اولئک الذین صدقوا واولئک هم المتقون» ( در سختی و

زیان و به هنگام جنگ شکیبایانند آنانند کسانی که راست گفته اند و آنان همان پرهیزگارانند[43])،

را اضافه نموده است.[44]

تعابیرقرآنی در مورد افرادی که تنها ایمان دارند ولی ایمانشان ضعیف است قابل توجه

و هشدار دهنده است زیرا قرآن چنین افرادی را از جهت رفتاری مورد سرزنش قرار داده و

آنها را در انجام وظایف دینی تنبل و کاهل دانسته است، این گونه افراد افرادی هستند

که اعمال خیر و نیکو را با اکراه و بی میلی انجام می دهند: «ولایأتون الصلاة الا

وهم کسالی ولا ینفقون الا وهم کارهون» (وجز با[حال] کسالت نماز به جا نمی آورند و

جز با کراهت انفاق نمی کنند[45])

چنین افرادی به میزانی از خودپسندی و دیگر ستایی می رسند که برای عمل انجام نداده

توقع تشکر و ستایش دیگران را دارند، و در واقع دچار یک نفاق و ریای شدید شده اند«ویحبون

ان یحمدوا بما لم یفعلوا» (ودوست دارند به آنچه نکرده اند مورد ستایش قرار گیرند[46])

پس در واقع ایمان داشتن گرچه شرط لازم برای ارزشمند و اخلاقی شدن عمل است، ولیکن

شرط کافی نبوده و مومن به خدا، باید این امر را بداند که هنوز در ابتدای کار است و

لازم است که خود را در پناه تقوا به مرحله ای بالاتر، که همان مرحله ی یقین است

برساند.

یکی از نکته های روایت امام(ع) در بیان جایگاه

ایمان، مسیری است که مومن از طریق تقوا باید بگذراند تا به مرحله ی یقین برسد. یعنی

شخص پس از پذیرش اسلام و کسب ایمان جهت کسب سعادت باید با رعایت تقوا ایمان خویش

را تقویت نماید. قرآن کریم بهره بری از قرآن را مخصوص اهل ایمان و تقین می

داند«ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین» (این کتابی است که در[حقانیت] آن هیچ تردیدی

نیست[و] مایه هدایت تقواپیشگان است[47])

و در بیان وصف متقین وتقواپیشان پنج ویژگی و صفت را ذکر می کند، که به طور کلی این

پنج صفت در دو دسته قرار می گیرند. دسته اول صفات و ویژگی هایی که مربوط به رفتار

و اعمال اهل تقوا است. چنانکه در آیات سوم تا پنجم به این امر پرداخته است «الذین یومنون

بالغیب ویقیمون الصلاة و مما رزقناهم ینفقون، والذین یومنون بما انزل الیک و ما

انزل من قبلک وبالاخره هم یوقنون[48]»

(آنان که به غیب ایمان می آورند و نماز را برپا می دارند و از آنچه به ایشان روزی

داده ایم انفاق می کنند. و آنان که بدانچه به سوی تو فرد آمده و به آنچه پیش از تو

نازل شده است ایمان می آورند و آنانند که به آخرت یقین دارند.)[49]

ایمان به غیب و ایمان به هر آنچه که انبیا و پیامبران

آورده اند و ایمان و یقین به روز قیامت از اوصاف دسته ی اول از صفات اهل تقوا است

که مربوط به باورهای شخص و در مقام اندیشه و عقاید است و دو صفت دیگر که مربوط به

رفتارهای جانی و دیگری عبادت مالی است. در تفاسیر در مورد ایمان به ترغیب گفته شده

است: غیب عبارت است از هرآنچه که در مقابل حضور و شهود می باشد، یعنی اموری که

حواس پنجگانه انسان توان درک وحس آنها را ندارد، مانند وجود خداوند و آیات الهی که

برای حواس پنجگانه ی انسان قابل درک نیست، که از آن جمله وحی ا می توانیم نام ببریم،

همان گونه که در آیات بعدی از آن به ایمان به قرآن و هرآنچه بر پیامبر اسلام(ص) نازل

شده است ایمان به هرآنچه که بر پیامبران قبل از پیامبر اسلام نازل شده و ایمان به

قیامت تعبیر گردیده است «والذین یومنون بما انزل الیک وما انزل من قبلک وبالاخره

هم یوقنون» و همچنین ایمان و یقین به قیامت که با حواس ظاهری قابل درک و فهم نمی

باشد، از این رو تمام موارد ذکر شده می تواند تحت عنوان ایمان به غیب ذکر گردد،

علامه ی طباطبایی در تفسیر گران قدر خود می فرماید: ازآنجا که ایمان به وحی و ایمان

به قیامت در آیات بعدی آمده است، مقصود و مراد از ایمان به غیب ایمان به خداوند

سبحان است، زیرا ایمان به خدا در مقابل دو ایمان دیگر یعنی ایمان به وحی و ایمان

به قیامت تکمیل کننده ی اصول سه گانه ی دین می باشد، سه اصل عبارت است از توحید(

که همان ایمان به خداوند است)، و نبوت (ایمان به وحی و پیامبران) و معاد( که ایمان

و یقین به قیامت است[50]).

البته به نظر می رسد که ایمان به غیب را اگراعم هم لحاظ کنیم به گونه ای که شامل

هر سه نوع از ایمان ها گردد اشکالی نداشته و ذکر ایمان به وحی و ایمان به قیامت

ذکر خاص است بعد از عام که امری رایج است.

نکته ای که باید به آن توجه شود این است که

تقوا به عنوان وصف یک طبقه خاصی از اهل ایمان نیست بلکه یک صفتی است که با تمام

مقامات ایمان قابل جمع است[51].

هرچند بهره بری اهل تقوا از هدایت دو بهره بری است. یک بهره مندی ای که اهل ایمان

را در سایه ی آن هدایت، اهل تقوا نموده است. و بهره بری خاصی که پس از رسیدن به این

حالت برای اهل تقوا ممکن می شود وآن استفاده خاص از قرآن است. که در آیه ی بعدی چنین

افرادی را هدایت یافته و رستگاران معرفی می کند «اولئک علی هدی من ربهم و اولئک هم

المفلحون[52]»

در قرآن درباره ی حالات و صفات اهل تقوا در دنیا و آخرت بسیار سخن گفته شده است.

مانند:

1. محبت خدا نسبت به اهل تقوا «بلی من اوفی

بعهده واتقی فان الله یحب المتقین» (آری هر که به پیمان خود وفا کند و پرهیزگاری

نماید بی تردید خداوند پرهیزگاران را دوست دارد[53])

2. قبول اعمال از اهل تقوا «واتل علیهم نبا

ابنی بالحق اذ لقربا قربانا فتقبل من احدهما ولم یتقبل من الاخر قال لاقتلنک قال

انما یتقبل الله من المتقین» (وداستان دو پسر آدم را به درستی بر ایشان بخوان

هنگامی که [ هریک از آن دو] قربانیی پیش داشتند پس از یکی از آن دو پذیرفته شد و دیگری

پذیرفته نشد [قابیل] گفت حتما تو را خواهم کشت[هابیل] گفت خدا فق از تقواپیشگان می

پذیرد[54])

3. همراهی خداوند با اهل تقوا در دنیا «یا ایها

الذین آمنوا قاتلوا الذین یلونکم من الکفار ولیجدوا فیکم غله واعلموا ان الله مع

المتقین» (ای کسانی که ایمان آورده اید با کافرانی که مجاور شما هستند کارزار کنید

و آنان باید در شما خشونت بیابند و بدانید که خدا با تقواپیشگان است[55])

4. عدم دشمنی بین اهل تقوا در دنیا و آخرت

«الاخلاء یومئذ بعضها لبعض عدو الا المتقین» در آن روز یاران جز پرهیزکاران بعضی

شان دشمن بعضی دیگرند[56]،

زیرا اهل تقوا هم از جهت اعتقاد و اندیشه و هم از جهت رفتار شبیه یکدیگر بوده و

کمال محبت را به یکدیگر دارند، و آنها چون هوای نفس را در خویش از بین برده اند،

دلیلی برای ستیزه جویی ندارند و از آنجا که با یکدیگر به نفاق و دورویی رفتار

نکرده اند دلیلی برای کینه توزی و دشمنی با یکدیگر ندارند.

5. در آخرت نیز خداوند سبحان از جایگاه آنان

به «ان المتقین فی جنات و عیون» (جنات عیون)[57]

«ان المتقین فی جنات و نعیم» (جنات نعیم)[58]

«ان المتقین فجنات و نهذ» (جنات و نهر)[59]

و غیر آن یاد می کند و این چیزی نیست مگر آنچه در آیه پنجم سوره بقره به آن وعده

داده شده که اهل تقوا، اهل هدایت و رستگارانند.

پس همان گونه که بیان شد مراد از اهل تقوا یک

گروه خاص که در مقابل اهل ایمان باشد نیست بلکه مراد از اهل تقوا گروهی از اهل ایمان

است که دستورات الهی را رعایت نموده و در رفتار خود و افکار خود، بی باکانه عمل نمی

کنند بلکه ترس از خداوند و روز قیامت دارند و این آیه « واتقوا یوما ترجعون فیه إلی

الله ثم توفی کل نفس ما کسبت و هم لا یظلمون» ( و بترسید از روزی که در آن ، به سوی

خدا بازگردانده می شوید، سپس به هرکسی (پاداش) آنچه به دست آورده، تمام داده شود؛

و آنان مورد ستم قرار نمی گیرند)[60]

را نصب عین خویش قرار می دهند. بله اهل تقوا در مقابل اهل کفر و نفاق از دو هدایت

برخوردارند.[61]

 همان

گونه که در اول بحث در روایت آمده است، طبق فرمایش امام رضا (ع) شخص مسلمان مومن

از طریق تقوا و دقت در رفتار، تلاش می کند خویش را به مرحله ی یقین و اهل یقین

برساند. مقام و مرحله ای که تنها از طریق عبادت به دست می آید. «واعبد ربک حتی یأتیک

الیقین»(پروردگارت را پرستش کن تا اینکه یقین فرا رسد)[62]

در کتابهای تفسیری با توجه به قراین و سیاق آیات ، مراد از یقین را مرگ و شروع

جهان دیگر گرفته اند. شاید علت اینکه در کتابهای تفسیری مرگ را به عنوان یقین معرفی

نموده اند این است که پس از مرگ، انسان از محدودیت های جسم رهایی یافته و به فهمی

وسیع دست می یابد.[63]

 

گفتار دوم

اخلاق اجتماعی

تعریف اخلاق اجتماعی

از مهمترین مباحث اخلاقی که در نظامات و مکاتب

اخلاقی و هم در قرآن و روایت به آن توجه شده است اخلاق اجتماعی

می باشد. در یک تعریف ساده می توان گفت اخلاق اجتماعی عبارت است از کلیه رفتارهای اختیاری

فرد در مقابل دیگران. چه دیگران همسر، پدر و مادر و فرزندان و یا فامیل ها و اقربای

شخص و یا غیر خویشان و اقرباء باشند. چه این رفتار به عنوان رفتار خاص شخص باشد و یا

رفتار گروهی فرد ( مانند رفتارهای اعضای یک حزب و یا گروه خاص در مقابل اشخاص و یا

گروه های دیگر مانند رفتارهای سیاسی یا حرفه ای شخص در مقابل گروه ها و یا افراد دیگر)،

به چنین رفتاری که قابلیت ارزش گذاری داشته باشد رفتار اجتماعی گفته می شود، که در

مقابل رفتارهای فردی قرار می گیرد. البته رفتارهای اخلاقی فردی نیز به چند دسته تقسیم

می شود که در نظامهای اخلاق الهی، یک دسته ی آن عبارت است از رفتارهایی که مربوط به

فرد و خداوند است، یعنی در یک سو انسان و در سوی دیگر خداوند است. که چنین رفتاری در

نظامهای اخلاقی غیرالهی دیده نمی شود. و یک دسته ی دیگر از رفتارهای فردی، رفتارهایی

است که در رابطه ی انسان با خودش می باشد. که نوع اعتقادات و فرهنگ شخص نیز در چنین

رفتاری مؤثر است.

هر رفتاری از یک

سری اصول و قواعدی پیروی می کند، اینکه اصول و مبانی رفتاری مورد پذیرش چیست؟ و در

هر یک از نظام های اخلاقی چه اصولی شناخته شده است،مهم است ، برای مثال در نظام اخلاقی

اسلام، برخی از اصول مهم است؛ مانند اصل عدل و احسان، چنانکه در قرآن آمده است: « أن

الله یأمر بالعدل و الإحسان و إیتاء ذی القربی و ینهی عن الفحشاء و المنکر و البغی

یعظکم لعلکم تذکرون»(در حقیقت خدا به دادگری و نیکو و بخشش به خویشاوندان فرمان می

دهد و از کار زشت و ناپسند و ستم باز می دارد به شما اندرز می دهد باشد که پند گیرید).[64]

و یا اصل نفی سلطه ی کافران بر مؤمنان در روابط اجتماعی، مانند آیه ی شریفه ی :

«... و لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلاً» (... و خداوند هرگز بر [زیان] مؤمنان

برای کافران راه [تسلطی] قرار نداده است)[65]

اصل دیگری که بر رفتارهای اجتماعی انسان در نظام اخلاقی اسلام حاکم است اصل رعایت تقواست

که در واقع ملاک اصلی برای با ارزش بودن رفتارهای اخلاقی است،چنانکه در قرآن آمده است:

« یا أیها الناس إنا خلقناکم من ذکر و أنثی و جعلناکم شعوبا و قبایل لتعارفوا إن أکرمکم

عند الله أتقاکم إن الله علیم خبیر» ( ای مردم ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما

را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید در حقیقت

ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست ؛ بی تردید خداوند دانای آگاه است)[66]

این اصل از جمله اصولی است که در نظام فکری و اخلاقی اسلام مورد پذیرش و تأکید قرار

گرفته است و شخص موظف است رفتارهای خویش را بر اساس آن بنا نماید، البته بررسی مبانی

و ملاک ها و اصول حاکم بر رفتارها، نیاز به فرصت بیشتر و مقاله ای دیگر است. با توجه

به تعریف یاد شده از اخلاق اجتماعی بررسی عوامل گرایش انسان به زندگی اجتماعی نیز ضروری

است.

عوامل گرایش به زندگی

اجتماعی

همان گونه که بیان شد رفتارهای اخلاقی

هر انسانی در یک تقسیم بندی کلی به دو دسته قابل تقسیم است:

1- رفتارهای فردی

شخص

2- رفتارهای اجتماعی

شخص

رفتارهای اجتماعی

شخص از گستردگی خاصی برخوردار می باشد و علت این گستردگی رفتاری، نیازهای مختلفی است

که انسان در حیات اجتماعی خود احساس می کند و همین نیازها به عنوان عواملی تأثیرگذار

در زندگی اجتماعی انسان رخ می نماید. عواملی که انسان را به زندگی اجتماعی می کشاند،

می توان به سه بخش تقسیم نمود:[67]

عوامل غریزی: یعنی

عاملی که به صورت طبیعی و غریزی در نهاد وجودی انسان قرار داده شده است و هر فرد به

واسطه ی طبیعت خویش آن را در وجود خود می یابد .مانند غریزه ی جنسی و علاقه و میل به

جنس مخالف. چنین عاملی حس نزدیک شدن و ایجاد ارتباط و معاشرت را با جنس مخالف به وجود

می آورد که در یک فرآیند صحیح از طریق تشکیل خانواده که سرآغاز زندگی اجتماعی است تحقق

می یابد. هر چند این امر به این معنا نیست که فرآیند تشکیل خانواده تنها بر اساس غریزه

ی جنسی به وجود می آید. بلکه بیان کننده این واقعیت است که عامل غریزه ی جنسی در کنار

عوامل دیگر در تشکیل خانواده و زندگی اجتماعی خانوادگی نقش مهمی دارد.

عوامل عاطفی: عامل

دیگری که موجب زندگی اجتماعی می گردد، که تأمین و ارضای این عامل تنها با حضور در اجتماع

و ایجاد ارتباط با دیگران ممکن خواهد بود، نیاز عاطفی و مورد توجه و مهرورزی دیگران

قرار گرفتن و مهرورزی نمودن به پدر و مادر، فرزندان ، خویشان ، همکاران و مانند آن

می باشد، که انسان را به زندگی اجتماعی سوق می دهد.      

عوامل عقلی : بررسی

واقع بینانه به نیازمندی های گوناگون انسان ، و عدم توانایی شخص به تنهایی در برآورده

نمودن آن نیازها، باعث گرایش انسان به زندگی اجتماعی می گردد. چه این نیازها ، نیازهای

مادی باشد مانند تأمین غذا، پوشاک ، مسکن و یا نیازها، نیازهای مادی باشد. همه ی آنها

هنگامی قابل تأمین و پاسخ گوی انسان است که انسان به زندگی اجتماعی رو آورد، و از این

طریق از تجارب و علوم و توانایی های دیگران بهره مند گردد، و تأمین همین نیازها و وجود

چنین عواملی باعث می شود که فرد با افراد دیگر به ارتباط و تعامل بپردازد و این ارتباط

و تعامل با دیگران رفتار اجتماعی انسان را به وجود می آورد که قابل ارزش گذاری بوده

و به عنوان رفتار اخلاقی اجتماعی قابل بررسی و امتیاز دهی می باشد. ارتباط با همسر،

پدر، مادر، خویشان و نزدیکان، همکاران و افراد دیگر در قالب یک رفتار اخلاقی صورت می

گیرد که شخص به صورت ارادی و با اختیار ، رفتارخاصی را انتخاب و آن رفتار را به وجود

می آورد و اخلاق های گوناگونی که پیدا می شود، در واقع دستورالعمل ها و بررسی های رفتارهای

مربوط به هر یک از رفتارهای اجتماعی می باشد[68].

مانند اخلاق جنسی که مربوط به رفتارهای مناسب [69]

و تحلیل رفتارهای افراد در مسایل جنسی و ارتباط با جنس مخالف می باشد، و یا اخلاق خانواده

که به بررسی و بیان رفتارهای مناسب اعضای خانواده با یکدیگر می پردازد . رفتارهایی

از این دست در مباحث اخلاقی تحت عنوان « اخلاق های اجتماعی » مطرح می شود که بررسی

تمام آنها در این مختصر ممکن نبوده و ما در گفتار دوم تنها به برخی از آن مباحث آن

هم بر اساس آموزه های امام هشتم (ع) در رابطه ی با اخلاق اجتماعی خانواده می پردازیم.

صله ی رحم و امر

به آن

در فقه اسلامی

در تعریف رحم گفته شده است: خویشان نسبی نزدیک ، و این تعریف ، تعریف مشهور است [70]

، لیکن این تعریف ، تعریفی است که مورد توافق همه نیست و نمی تواند محدودیتی در ارتباط

با خویشاوندان ایجاد نماید، به همین علت عده ای از فقها تعیین رحم را به عرف سپرده

اند، حتی در برخی از روایات به افرادی که حتی در جد چهلمشان مشترک باشند نیز رحم گفته

شده است[71]،

نکته دیگر اینکه در طرح مباحث اخلاقی تعریف های فقهی ، ملاک عمل نمی باشد، زیرا دامنه

ی مباحث اخلاقی در زمینه ی تعاملات و رفتارهای اجتماعی ، بسیار وسیعتر از مباحث فقهی

است، از این رو ذکر صله ی رحم از باب ذکر حداقل خویشان است، که قانون شرع ارتباط با

آنها را واجب دانسته است، اما ارتباط به چه صورت ، و با چه ابزاری و به چه مقدار باید

انجام گیرد، در جای خود به آن پرداخته می شود.

در رابطه ی با

مسأله ی اخلاق خانوادگی بی تردید اصل ایجاد ارتباط با ارحام در نظام اخلاقی اسلامی از جایگاه

ویژه ای برخوردار است زیرا شخصی که در ارتباط خانوادگی خویش ضعیف بوده و توان ایجاد

ارتباط با نزدیکان خویشان و ارحام خود را ندارد، و یا در ایجاد ارتباط دچار نوعی بی

میلی است، به طور یقین در ایجاد ارتباط با غیر نزدیکان و اقربای خویش دچار مشکل خواهد

بود. بر همین اساس افرادی که در محیط خانوادگی خویش که روابط عاطفی در آن قوی و حاکم

است مانند ارتباط با پدر و مادر، خواهر و برادر و دیگر خویشاوندان دچار مشکل خواهد

بود. نکته ی قابل توجه اینکه اجتماعی بودن و ایجاد ارتباط با دیگران هر چند در برخی

افراد در عرف و اصطلاح، ذاتی و فطری است و لیکن اینگونه نبوده و در واقع نوعی مهارت

است، که شخص به واسطه ی تمرین می تواند به دست بیاورد. در رابطه ی با این امر شخص پس

از اولویت بندی افراد خانواده و نزدیکان خویش اقدام به ایجاد رابطه می نماید. همانگونه

که در قرآن این اولویت بندی صورت گرفته است« و الذین آمنوا من بعد و هاجروا و جاهدوا

معکم فألئک منکم و أولوا الأرحام بعضهم أولی ببعض فی کتاب الله إن الله بکل شیء علیم»(

و کسانی که بعداً ایمان آورده و هجرت نموده و همراه شما جهاد کرده اند اینان از زمره

شمایند و خویشاوندان نسبت به یکدیگر[از دیگران] در کتاب خدا سزاوارترند آری خدا به

هر چیزی داناست)[72]

یعنی در ایجاد ارتباط با خویشان نیز باید تقدم و تأخری لحاظ گردد و بر اساس آن ارتباط

برقرار گرد و به معنای دیگر، آیه ی شریفه بیان می دارد : که هر گاه پیوند و نسبت بین

افراد در محیط خویشاوندی قوی تر است باید روابط و تعامل آنها نیز قوی ترباشد[73]

امام رضا (ع) با

توجه به آموزه های قرآنی در روایات متعددی نه تنها ارتباط باخویشاوندان را مطلوب دانسته

بلکه دستور به ارتباط با خویشان را مطرح می نماید.

در حدیثی احمد

بن محمد بن ابی نصر از امام رضا (ع) و ایشان هم از جدشان امام صادق(ع) نقل می کند که

: با رحم خویش ارتباط داشته باش و لو به مقدار یک لیوان آب دادن به او باشد و بهترین

و با فضیلت ترین چیزی که به وسیله ی آن می توان صله ی رحم نمود، خودداری از اذیت نمودن

خویشان است، - امام در ادامه می فرمایند – و صله ی رحم وسیله ای است که مرگ

به آن دور می شود و به تأخیر می افتد و باعث کسب محبوبیت در اهل خویش می گردد.[74]

در روایت دیگری

بزنطی از امام رضا (ع) و ایشان از امام صادق(ع) نقل می فرمایند که : صله ی رحم وسیله

ای است که مرگ را به تأخیر می اندازد و مال را زیاد می کند ( افزایش دهنده ی مال است)

و در نزد اهل خویش باعث جلب محبت و محبوبیت می گردد[75].

همان گونه که از این دو روایت استفاده می شود، هم امر به صله ی رحم شده است و هم امام

(ع) برخی از فواید صله ی رحم را بیان نموده اند.

امام (ع) در روایت

دیگری می فرمایند : شخصی که از عمرش سه سال باقی مانده است  به واسطه ی صله ی رحمی که انجام می دهد، عمرش به

سی سال افزایش می یابد، و خداوند هر کاری که بخواهد انجام می دهد(یعنی این مقدار افزایش

عمر امر مهمی برای خداوند نیست)[76]

در روایتی حسن بن علی الوشاء از امام رضا (ع) و امام (ع) از امام صادق(ع) نقل نموده

اند که : غیر از صله ی رحم چیزی که باعث افزایش عمر گردد ، نمی شناسم. به گونه ای که

شخصی که عمرش سه سال است با ایجاد ارتباط با رحم – و اقربای

خویش - عمرش سی سال افزایش می یابد و عمرش به سی و سه سال می گردد و در مقابل ، خداوند

کسی که سن او سی و سه سال است، به واسطه ی قطع صله ی رحم، سی سال از عمرش کم می کند

و عمر او را سه سال قرار می دهد[77]

در روایت مذکور،

صله ی رحم به عنوان عاملی که می تواند سی سال عمر انسان را افزایش دهد بیان شده است

و در واقع روایت ذکر شده و مانند آن به این امر توجه می دهد که این عمل یعنی صله ی

رحم و ارتباط با خویشان دارای آثار تکوینی است و خداوندی که اجل و مرگ انسان ها به

دست اوست، به برکت این امر خدا پسند عمر انسان را طولانی می گرداند و حتی در مقابل

کسی که از این امر خدا سرپیچی کند و ارتباط خود را با خویشانش قطع بنماید، خداوند نه

تنها طول عمر به شخص نمی دهد بلکه مرگ وی را جلو انداخته و عمرش را کوتاه می کند.

 نکته ای که ممکن است در توجیه این افزایش عمر بیان

گردد این است که علت افزایش عمر طبق روایات این است که شخصی که با خویشان و اقربای

خود روابط عاطفی خوبی برقرار می کند، طبیعی است که از زندگی سالم تری برخوردار می گردد،

و شخصی که دارای یک زندگی سالم اجتماعی است از آرامش بیشتری برخوردار می گردد و همین

امر باعث طول عمر فرد می گردد.

این سخن گرچه فی

حد نفسه صحیح است، ولیکن نمی تواند تأثیر تکوینی صله ی رحم را در افزایش عمر و اراده

ی خداوند را در تأخیر انداختن عمر نفی نماید؛ به خصوص افزایش عمری به اندازه سی سال،

که روایات حاکی از یک اثر تکوینی مستقیم بر افزایش عمر به این مقدار است، قابل نادیده

گرفتن نیست.

در راستای همین

مطلب در روایتی امام رضا(ع) از امام حسین(ع) نقل می کند که هرکس دوست دارد که اجلش

و مرگش به تأخیر بیفتد و رزقش افزایش یابد، باید صله ی رحم بجا بیآورد[78]،

و همچنین در روایت دیگری امام(ع) از جدشان وپیامبر اسلام(ص) نقل می فرمایند که حضرتشان

فرمودند: هر شخصی یک امر را برای من ضامن باشد و ضمانت نماید( یعنی خود را متعهد به

انجام آن بداند) من چهار چیز را برای او ضمانت می نمایم. هرشخصی با خویشان خود صله

ی رحم بنماید:

1- خداوند او را

دوست خواهد داشت.

2- در رزق و روزی

وی توسعه و گشایش خواهد داد.

3- عمرش را افزایش

می دهد.

4- او را داخل

بهشتی می نماید که وعده داده بود.[79]

از جمله مطالبی

که در تمام این احادیث به چشم می خورد، اثری است که در تمام روایات مربوط به صله ی

رحم ذکر شده است و آن عبارت است از طول عمر و تأخیر اجل و همان گونه که مشاهده شد در

برخی از روایات اصل طول عمر مطرح شده است ولی در برخی دیگر میزان طول عمر نیز ذکر گردیده

است.

 

 

 

خود داری از اذیت

در روایتی که از

امام رضا(ع) نقل شد، در توضیح صله ی رحم و بیان مصداق آن، امام(ع) خودداری از اذیت

و آزار خویشان را بافضیلت ترین وسیله برای صله ی رحم ذکر نمودند. چنانکه در روایت دیگری

به همین مضمون نیز، امام(ع) می فرمایند: با خویشان خود وصل کن(صله ی رحم به جا آور)

و لو به جرعه ای ازآب و بافضیلت ترین چیزی که به وسیله ی آن صله ی رحم به جا می آوری،

خودداری از اذیت و آزار خویشان است. همان گونه که در کتاب خدا(قرآن) آمده است: صدقات

و بخشش های خویش را به منت گذاری و اذیت از بین نبرید.[80]

در این حدیث شریف،

اذیت و آزار نرساندن به خویشان را به عنوان صله ی رحم شمرده است و حتی چنین رفتاری

را بافضیلت ترین اعمال به حساب آورده است و طبیعی است که در هر تعاملی و ایجاد ارتباطی،

ابتدایی ترین و درعین حال مهمترین عامل تحکیم روابط، مزاحمت نداشتن و آزار نرساندن

به دیگران است که همین امر باعث شوق به ایجاد روابط و گرمی روابط می شود. زیرا در قرآن

مجید به این امر مهم توجه می دهد که اذیت و آزار دیگران ولو هنگام بذل و بخشش باشد،

باعث بطلان آن بخشش می گردد. آیه ی شریفه در واقع دو نکته را تذکر می دهد. یکی اینکه

اگر بخشش و اعطای صدقه دنبال کسب ثواب و پاداش هستید، اذیت و منت گذاری، آن را از بین

می برد و احباط عمل را به دنبال دارد، و دوم اینکه منت گذاری و اذیت، تکبر طرف اعطا

کننده و تحقیر شدن شخص محتاج را نشان می دهد و به طور یقین کسی که به دنبال رفع نیاز

خود، تن به پذیرش کمک دیگران می دهد از یک نوع تحقیری برخوردار شده است و منت گذار

هم با رفتار پرمنت خویش این تحقیر را کامل و به کام شخص محتاج می نشاند و به دنبال

آن نه تنها روحیه ی سپاسگزاری را در وی به وجود نمی آورد بلکه احساس حقارت، و به دنبال

احساس حقارت در سخص، کینه جای تواضع و تشکر را گرفته و شخص تحقیر شده، کینه را به همراه

خواهد داشت، و خود این امر باعث اذیت شدن است. یعنی در واقع آیه در مقام بیان این لطیفه

و نکته ی ظریف است که منت گذاری، تحقیر و حقارت و در نهایت اذیت دیگران را به دنبال

دارد و این رفتار نه تنها عاملی جهت کسب محبت و جلب قلب ها نمی شود، بلکه حتی آن عمل

خیر و صدقهای که باید آثار مثبت به دنبال داشته باشد، حقارت و کینه را به دنبال می

آورد.

از مجموع روایاتی

که در رابطه ی با صله ی رحم بیان گردید فوایدی مانند:

1- طول عمر

2- افزایش و توسعه

در رزق

3- محبوبیت یافتن

نزد خویشان

4- دست یابی به

بهشت

آشکار گردید. در

رابطه ی با صله ی رحم توضیح این که مطلب ضروری است که مراد از صله ی رحم یعنی رابطه

ی معقول و بدون اذیت و آزار، و ارتباط همراه با لطف داشتن است ولو در حد یک تماس ساده

زیرا همان گونه که بیان شد هنگامی که خودداری از اذیت آزار به عنوان صله ی رحم محسوب

می شود، ارتباط ساده ی با خویشاوندان در صورتی که امکان ارتباط بیشتری نباشد و یا به

علل دیگری صلاح در ارتباط بیشتر نباشد، صله ی رحم محسوب شده و همین ارتباط کوچک باعث

آگاهی از وضع خویشاوندان شده و زمینه ی مساعدت و کمک به یکدیگر را فراهم می نماید،

و باعث محبوبیت فرد در نزد خویشان می شود و یا حداقل از ایجاد نفاق و کینه جلوگیری

می نماید. از این رو شخص باتوجه به ارضای عواطف خود احساس می کند از طرف اقوام خود

مورد حمایت قرار گرفته است و آرامش خاطر و ایجاد اطمینان به نفس پیدا می نماید، که

در پناه آن سلامت روحی که در زندگی اجتماعی بسیار مهم است، برای افراد پیدا شده و به

تبع آن اجتماع از سلامت برخوردار می گردد، و به یک اجتماع پر از مهربانی و عاطفه تبدیل

می گردد.

 

ارتباط و احسان به

پدر و مادر در قرآن

قرآن کریم در مورد

رعایت حقوق پدر و مادر و احسان  سپاسگزاری از

آنها به صورت های گوناگونی مسایلی را بیان نموده است.

1- خداوند سبحان

در دسته ای از آیات، پیامبران خویش را به صورت مستقیم مخاطب قرار داده و در پاره ای

از موارد نیز به طورغیرمستقیم به واسطه ی پیامبران به مردم خطاب نموده است. مانند:«وقضی

ربک الا تعبدوا الا ایاه وبالوالدین احسانا اما یبلغن عندک الکبر احدهما او کلاهما

فلا تقل لهما اف ولا تنهرهما وقل لهما قولا کریما» و پروردگار تو مقرر کرد که جز او

را مپرستید و به پدر و مادر [خود] احساس کنید اگر یکی از آن دو یا هردو در کنار تو

به سالخوردگی رسیدند به آنها [حتی] اف مگو و به آنان پرخاش مکن و با آنها سخنی شایسته

بگوی)[81]

و آیه ی « قل تعالوا

اتل ما حرم ربکم علیکم الا تشرکوا به شیئا و بالوالدین احسانا» (بگو بیایید تا آنچه

را پروردگارتان بر شما حرام کرده برای شما بخوانم چیزی را با او شریک قرار مدهید و

به پدر و مادر احسان کنید)[82]

و یا آیه ی «وان

جاهداک علی ان تشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما و صاحبهما فی الدنیامعروفا واتبع

سبیل من اناب الی ثم الی مرجعکم فانبئکم بما کنتم تعلمون» (و اگر تو را وادارند نا

درباره ی چیزی که تو را بدان دانشی نیست به من شرک ورزی از آنان فرمان مبر [لی] در

دنیا به خوبی با آناان معاشرت کن و راه کسی را پیروی کن که توبه کنان به سوی من باز

می گردد و [سرانجام] بازگشت شما به سوی من است و از [حقیقت] آنچه انجام می دادید شما

را باخبر خواهم کرد)[83]

2 در برخی از آیات،

به شکل سفارش به انسان به صورت کلی متعرض این امر شده است، مانند آیات: «و وصینا الانسان

بوالدیه احسانا حملته امه کرها و وضعته کرها و حمله و فصاله ثلاثون شهرا حتی اذا بلغ

اشده و بلغ اربعین سنه قال رب اوزغنی ان اشکر نعمتک التی انعمت علی و علی والدی وان

اعمل صالحا ترضاه واصلح لی فی ذریتی انی تبت الیک وانی من المسلمین» ( و انسان  را [نسبت] به پدر و مادرش به احسان سفارش کردیم

مادرش با تحمل رنج به او باردار شد و با تحمل رنج او را به دنیا آورد و باربرداشتن

و از شیر گرفتن او سی ماه است تا آنگاه که به رشد کامل خود برسد و به چهل سال برسد

می گوید پروردگارا بردلم بیفکن تا نعمتی را که به من و به پدر و مادرم ارزانی داشته

ای سپاس گویم و کار شایسته ای انجام دهم که آن را خوش داری و فرزندانم را برایم شایسته

گردان، در حقیقت من به درگاه تو توبه آوردم و من از فرمان پذیرانم)[84]

و یا «و وصینا

الانسان بوالدیه حملته امه وهنا علی وهن و فصاله فی عامین ان اشکر لی ولوالدیک الی

المصیر» ( و انسان را درباره ی پدر و مادرش سفارش کردیم مادرش به او باردار شد سستی

بر روی سستی و از شیر باز گرفتنش در دو سال است[ آری به او سفارش کردیم] که شکرگزار

من و پدر و مادرت باش که بازگشت [همه] به سوی من است)[85]

3- برخی از آیات

درباره ی این حقوق به فرد یا گروه خاصی سفارش نموده است، مانند آیات شریفه ی: «وبرا

بوالدیه ولم یکن جبارا عصیا» (وبا پدر و مادر خود نیک رفتار بود و زورگویی نافرمان

نبود)[86]

و یا : «واذ اخذنا

میثاق بنی اسرائیل لاتعبدون الا الله و بالوالدین احسانا» (و چون از فرزندان اسرائیل

پیمان محکم گرفتیم که جز خدا را نپرستید و به پدر و مادر احسان کنید)[87]

البته در مواردی به نقل از پیامبر(ص) در مورد سفارش هایی که خداوند به او نموده است

مانند: «وجعلنی مبارکا این ما کنت واوصانی بالصلاة والزکاة ما دمت حیا. وبرا بوالدتی

ولم یجعلنی جبارا شقیا» (و هرجا که باشم مرا با برکت ساخته و تا زنده ام به نماز و

زکات سفارش کرده است. و مرا نسبت به مادرم نیکوکار کرده و زورگو و نافرمانم نگردانیده

است)[88]

که بررسی هردسته از آیات همراه با روایات خواهد آمد.

بی تردید جایگاه

خانواده در نظام اجتماعی، جایگاه ویژه ای بوده و پدر و مادر در خانواده از اهمیت خاصی

برخوردار هستند. در مرحله ای و دوره ای از زندگی، حفظ و تربیت کودکان و فرزندان برعهده

آنان  بوده و پدر و مادر وظیفه خطیر نگهداری

از اعضای خانواده را برعهده ی دارند تا بتوانند با زحمت و دقت در انجام وظایف خود انسان

های موفقی را تحویل جامعه بدهند. در مرحله ی بعد که در واقع دوران پیری و ضعف پدر و

مادر است حفظ و نگه داری آنان و تأمین نیازهای عاطفی و معنوی و مادری آنان برعهده ی

دیگر اعضای خانواده و فرزندان است و جهت سلامت روانی آنان همان گونه که پدر و مادر

با تمام وجود و عشق تلاش نمودند تا فرزندان خویش را تربیت کنند. فرزندان نیز باید جهت

سلامتی آنان تلاش نمایند ولیکن انجام وظبفه در هر دو مرحله ممکن است با سستی و کاستی

هایی مواجه شود. از این رو در آموزه های دینی و اسلامی براساس شناخت از پدر و مادر

و فرزندان و وظایف مربوط به هریک، به این امر فراوان سفارش شده است.

متأسفانه در این

تعامل والدین و فرزندان، کوتاهی ها و سستی هایی که از ناحیه ی فرزندان نسبت فرزندان

نسبت به پدر و مادر صورت می گیرد بیشتر بوده و براساس همین شناخت، در آیات و روایات

به این امر تأکید بیشتری شده است. اینکه چرا تأکیدهای قرآنی و روایی بر حفظ والدین

و رعایت حال آنها بیشتر است، و حتی در رابطه ی با علاقه ی به کودکان و فرزندان تأکید

زیادی صورت نگرفته، مسئله ای است که در جای خود باید مورد بررسی قرار گیرد. اما یکی

از اسباب این فرق (که بیشتر به فرزندان دستور داده شده است که رعایت حال والدین خویش

را داشته باشد نه برعکس)،گرایش و محبت فراوانی است که خداوند در وجود پدر و مادر نسبت

به فرزندان قرار داده است که یک علت آن نقش پدر و مادر در خلقت فرزندان است و برای

هر خالقی نسبت به مخلوق، عشق و محبتی است و پدر و مادر نیز از آنجا که در خلق آنان

نقش داشته اند از این محبت و عشق نیز برخوردار گردیده اند. در حالی که فرزندان نسبت

به پدر و مادر چنین نقشی نداشته و به طور طبیعی از چنین محبتی هم برخوردار نمی باشند.

براساس چنین شناختی، تأکید و تذکر بیشتر نسبت به فرزندان است که به والدین خویش محبت

نمایند. یعنی همان گونه که فرزندان در وجود و نیازهای مادی و معنوی خویش در دوران کودکی

نیازمند والدین هستند و والدین با عشق وظایف خود را انجام دادند، در ددوره ای از زندگی

نیز والدین در برآورده نمودن خواسته های مادی و معنوی خویش نیازمند به فرزندان خود

می باشند و آنان باید وظایف خود را با محبت انجام دهند.

جایگاه پدر و مادر

مهم ترین روابط

اجتماعی بین انسان ها روابط خانوادگی به خصوص رابطه ی فرزندان با پدر و مادر خویش است.

روابط خانوادگی رابطه ای است که تنها براساس قانوون استوار نگشته و براساس قانون به

تنهایی قابل توجیه نخواهد می باشد، یعنی اموری که حداقل رعایت آنها باعث برقراری و.

استواری این رابطه می شود، ولیکن زندگی زیبا و معنادار زمانی رخ می نمایاند که براساس

عشق و ایثار تنظیم گردد. اهمیت و نقش مادر در تربیت با شرح وظایف قانونی، ایفا نمی

گردد، زحمات طاقت فرسایی که پدران انجام می دهند تا آسایش خانواده تامین گردد با شرح

وظایف قانونی قابل تحلیل نیست، لذا خانواده یک بنیان اجتماعی مهمی است که حتی نقش قاعده

ی عدل و انصاف در آم به عنوان حداقل های زندگی لحاظ می گردد، وآنچه به زندگی خانوادگی

شیرینی و طراوت می بخشد ایثار و گذشت هریک از اعضای آن می باشد، لیکن در پاره ای از

مواقع، گرد فراموشی همین اساس قرآن و روایات با تعابیری شگفت انگیز آنرا گوشزد می کند.

مانند اینکه احسان

به پدر و مادر، هم ردیف اعتقاد به وحدانیت خداوند ذکر شده است در آیات متعددی نیکویی

به پدر و مادر در کنار وحدانیت خداوند آمده است: «وقضی ربک الا تعبدوا الا ایاه وبالوالدین

احسانا اما یبلغن عندک الکبر احدهما او کلاهما فلا تقل لهما اف ولاتنهرهما وقل لهما

قولا کریما» (و پروردگار تو مقرر کرد که جز او را مپرستید و به پدر و مادر[خود] احسان

کنید[89]

اگر یکی از آن دو یا هردو در کنار تو به سالخوردگی رسیدند، به آنها [حتی] اف مگو و

به آنان پرخاش مکن  با آنها سخنی شایسته بگوی)[90]

در آیه ی شریفه،

خداوند  پس از دستوری که از جهت اعتقادی، باور

آن شرط ایمان است و می فرماید: تنها باید خداوند سبحان پرستش شود. کنار این امر و دستور

فرموده است که از جهت رفتاری نیز به پدر و مادر خویش احسان و نیکویی نمایند. انگار

پذیرش وحدانیت خداوند که معیار صحت ایمان و کسب رضایت خداوند است و عاملی است که انسان

در سایه ی آن به رستگاری می رسد. باید همراه با احسان به پدر و مادر باشد.

خداوند در آیه

ی دیگر می فرماید :« قل تعالوا اتل ما حرم ربکم علیکم الا تشرکوا به شیئا وبالوالدین

احسانا» (بگو بیایید تا آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده برای شما بخوانم چیزی

را با او شریک قرار مدهید و به پدر و مادر احسان کنید)[91]

در این آیه خداووند به پیامبر خویش دستور می دهد اموری را که حفظ حرمت آنها لازم است

و تعدی به آن حرام است برای مردم بگویید و در همین راستا نهی از شرک و امر به نیکویی

و احسان به پدر و مادر را مطرح می کند.

در آیه ی شریفه

ی دیگر می فرماید: «؟واعبدوا الله ولا تشرکوا به شیئا وبالوالدین احسانا» (و خدا را

بپرستید و چیزی را با او شریک مگردانید و به پدر و مادر احسالن کنید). در این آیه خداوند

در ابتدا امر به پرستش خود و نهی  از شرک ورزیدن

نموده است و به دنبال آن احساس به پدر و مادر را بیان می کند. انگار لازمه ی متعبد

بودن و مشرک نبودن، تحقق چنین رفتاری است.

امام رضا(ع) در

روایتی که حارث بن دلهاث از ایشان نقل می کند، می فرمایند: خداوند عزوجل به سه چیز

امر فرمودند که آن سه چیز، با سه چیز دیگر مقرون و همراه است. امر به نماز و زکات نمودند،

لذا هرکس نماز به پا دارد ولی زکات مالش را پرداخت ننماید، نمازش از او پذیرفته نمی

شود، امر به سپاسگزاری وشکر خویش و پدر و مادر را فرمودند، پس هرکس از پدر و مادر خویش

سپاسگزاری و قدردانی ننماید، شکر خداوند را به جا نیاورده است،[92]

امر به رعایت تقوای خدا و صله ی رحم نموده است، پس هرکس که صله ی رحم ننماید تقوای

خداوند سبحان را به جا نیاورده است. توضیح روایت اینکه سه امری که مقارن هم در قرآن

آمده است عبارت است از:

 

اقامه نماز و پرداخت

زکات

امام رضا(ع) می

فرمایند: به پا داشتن نماز و پرداخت زکات قرین یکدیگرند و در آیات فراوانی این دو با

یکدیگر ذکر شده اند،[93]

مانند:« الم تر الی الذین قیل لهم کفو ایدیکم و اقیموالصلاه و اتو الزکاة آیا ندیدی

کسانی را که به آنان گفته شد،[ فعلا] دست[از جنگ] بدارید و نماز را بر پا کنید و زکات

بدهید)[94]

و «انما یعمر مساجد الله من امن بالله والیوم الآخر واقام الصلاة واتی الزکاه» (مساجد

خدا را تنها کسانی آباد می کنند که به خدا و روز بازپسین ایمان آورده و نماز برپا داشته

و زکات داده)[95]

و «وجعلنی مبارکا  ماکنت و اوصانی بالصلاة والزکاة

ما دمت حیا» (وهرجا که باشم مرا با برکت ساخته و تا زنده ام به نماز و زکات سفارش کرده

است)[96]

در برخی از آیات به هردو امر نموده است مانند: «فاقیموا الصلاة واتوا الزکاة واعتصموا

بالله هو مولاکم فنعم المولی ونعم النصیر» (پس نماز را برپا دارید و زکات بدهید و به

پناه خدا روید او مولای شماست چه نیکو مولایی و چه نیکو یاوری)[97]

«واقیموا الصلاة واتوا الزکاة واطیعوا الرسول لعلکم ترحمون» (و نماز را برپا کنید و

زکات را بدهید و پیامبر [خدا] را فرمان برید تا مورد رحمت قرار گیرید)[98]

همان گونه که ملاحظه

می شود در تمام آیات ذکر شده دو عامل عبادی کنار یکدیگر آمده است، یعنی نماز که به

عنوان عمود دین از آن یاد شده است و عبادتی جسمی است، و دیگری پرداخت زکات که عباذت

مالی است، این دو عبادت در اعتدال جامعه بسیار مهم هستند، نماز، عاملی مهم در جلوگیری

شخص از ارتکاب فحشا و منکرات است. عاملی که سلمت فرد و در نهایت جامعه و برقراری عدل

و قسط اجتماعی است. از این رو امام (ع) می فرماید، هرکس نماز بپا دارد ولی زکات مالش

را پرداخت ننماید، نمازش پذیرفته نمی شود و انگار نماز او بی اثراست.

 

 

شکر از خداوند و پدر

و مادر

در دسته دوم آیات،

تشکر و سپاسگزاری از خداوند همراه با تشکر و سپاسگزاری از والدین ذکر شده است و این

کلام امام اشاره دارد به آیه ی شریفه ی «و وصینا الانسان بوالدیه حملته امه وهنا علی

وهن و فصاله فی عامین ان اشکر لی ولوالدیک الی المصیر» ( و انسان را درباره ی پدر و

مادرش سفارش کردیم مادرش به او باردار شد سستی بر روی سستی و از شیر باز گرفتنش در

دو سال است[آری به او سفارش کردیم] که شکرگزار من و پدر و مادرت باش که بازگشت [همه]

به سوی من است)[99]

این آیه و آیه ی بعد: «وان جاهداک علی ان تشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما وصاحبهما

فی الدنیا معروفا واتبع سبیل من انب الی ثم الی مرجعکم فانبئکم بما کنتم تعلمون» (

و اگر تو را وادارند تا درباره ی چیزی که تو را بدان داانشی نیست به من شرک ورزی از

آنان فرمان مبر و[لی] در دنیا به خوبی با آنان معاشرت کن و راه کسی را پیروی کن که

توبه کنان به سوی من بازمی گردد و [سرانجام] بازگشت شما به سوی من است و از [حقیقت]

آنچه انجام می دادید شما را باخبر خواهم کرد)[100]

این جمله ی معترضه ای است که در لابه لای اندرزهای لقمان از سوی خداوند بیان شده است

که ارتباط روشنی با سخنان لقمان دالرد، زیرا در این دو آیه ، بحث از نعمت وجود پدر

و مادر و زحمات و خدمات و حقوق آنهاست، که شکر نعمت وجود پدر و مادر در کنار شکر خداوند

قرار گرفته است.

یعنی خداوند دستور

می دهد که شکر مرا به جا آور که خالق و منعم اصلی تو هستم و چنین نعمتی یعنی پدر و

مادر را به تو داده ام و همچنین شکرپدر و مادرت را به جا آور که واسطه ی رسیدن فیض

و نعمت های من به تو می باشند.

علامه طباطبایی

نیز وجود این جمله ی مترضه را در وسط کلمات لقمان برای آن ددانسته که شکر والدین، مانند

شکر خداوند واجب است و حتی شکر والدین همان شکر خداست زیرا در نهایت، منتهی به سفارش

و امر خدای سبحان است پس شکر پدر و مادر، شکر و عبادت خداوند است.[101]

لذا امام(ع) می فذمایند هرکس از پدر و مادر خویش تشکر و شکرگزار ننمود در واقع از خداوند

شکرگزاری و عبادت ننموده است.

نکته ای که در

آیه ی بعدی یعنی در آیه ی پانزدهم سورره لقمان به آن توجه شده است، حد و مرز این شکرگزاری

و اطاعت از پدر و مادر است که در آیه می فرماید: اگر پدر و مادر تو، به تو اصرار کردند

که چیزی را که عیم بدان نداری و یا حقیقت آن را نمی شناسی، شریک من بگیری اطاعتشان

مکن و برای من شریکی مگیر. مراد آیه ی که فرموده: «شریکی که حقیقتش معلوم نیست برای

من شریک نگیر»، یعنی چون چنین چیزی اصلاً وجود ندارد و مجهول مطلقی است که علم به آن

تعلق نمی گیرد برای من شریک نگیر، و به بیان دیگر، چیزی که چیزی نیست شریک من مگیر.

پس حد و مرز اطاعت

از پدر و مادر تا جایی است که انسان را به گمراهی و شرک نکشاند. البته با چنین پدر

و مادری که اعتقادات درستی هم ندارند باز باید به مروف و عمل مناسب رفتار شود، و حق

ترک آنان را ندارد زیرا امر به مصاحبت و همراهی شده اند. یعنی ولو چنین پدر و مادری،

دین و اعتقاد درستی ندارند ولی در امور دنیوی نه در احکام شرعی باید با آنها با ملایمت

و رفق و نرمی رفتار نمود.[102]

در همین ازتباط در روایتی معمر بن خلاد از امام رضا(ع) سوال می کند که: خدمت امام ابی

الحسن رضا(ع) عرض کردم آیا برای پدر و مادرم دعا کنم در حالی که آنها حق را نمی شناسند؟

( کنایه از اینکه ایمان درستی ندارند، و یا مراد از نشناختن حق یعنی امام را نمی شناسند

و امت را قبول ندارند.) امام(ع) فرمود: برایشان دعا کن و از طرف آنها صدقه بده و در

صورتی که زنده هستند و حق را نمی شناسند با آنها مدارا کم. پس رسول اکرم(ص) فرمود:

خداوند مرا برای رحمت مبعوث نمود. (یعنی من پیامبر رحمت هستم) نه برای جدایی و عقوق.[103]

در این حدیث شریف نیز مطلب ذکر شده در روایت مورد تاکید قرار گرفته است، و این امر

نشان دهنده ی مقام و منزلت پدر و مادر است.

 

رعایت تقوا و صله

ی رحم

اما(ع) در قسمت

انتهایی کلام خویش می فرماید: در کلام خدا، رعایت تقوا با صله ی رحم قرین هم ذکر شده

است. محمد بن فضیل صیرفی از امام (ع) در رابطه ی با همین بحث حدیثی را نقل می کند که

امام(ع) فرمودند: رحم آل محمد(ص)- مرا از آل محمد یعنی ائمه ی اهار(ع) و مراد از رحم

آل محمد یعنی سادات- در عرش مکتوب است و این مطلب را ندا می دهند: خداوندا هرکس با

ما اهل بیت در ارتباط است تو با او باش و هرکس رابطه ی خویش را با قطع نمود، تو نیز

ارتباط را با آنان قطع بنما. سپس این ارتباط و خواسته اختصاص به ارحام ال محمد نداشته

و بین اهل ایمان نیز جریان دارد. امام سپس آیه ی شریفه ی «واتقوالله تساءلون به والارحام

ان الله کان علیکم رقیبا» (و از خدایی که به [نام] او از همدیگر درخواست می کنید پروا

نمایید و زنهار از خویشاوندان مبرید که خدا همواره بر شما نگهبان است)[104]

را تلاوت نمودند.[105]

در ذیل این آیه خداوند مردم را به پرهیزکاری و تقوا دعوت می کند و می فرماید: از خدایی

بپرهیزید که در نظر شما عظمت دارد و به هنگامی که می خواهید چیزی از دیگری طلب کنید

نام او را می برید و از قطع پیووند از خویشاوندان خود بپرهیزید. لذا معنای تقوای ارحام،

پرهیز از قطع رابطه با خویشان است. اهمیت صله ی ارحام به مقداری است که خداوند در آیه،

آن را هم ردیف تقوای مردم نسبت به خویش، قرار داده است و فرموده از خدا و از قطع ارحام

بپرهیزید. پس در روایت، توجه به ارتباط با ارحام مورد تاکید قرار گرفته و این ارتباط

باید بین همه ی اهل ایمان حفظ گردد.

خداوندا این قلیل را از این حقیر بپذیر و ما را در دامان

پرمهر اهل بیت(ع) تربیت بنما

والحمدالله رب العالمین

 

کتا ب نامه

1- قرآن کریم

2- الامام الرضا، فقه الرضا، موسسه طبع و نشر آستان قدس رضوی

علی بن بابویه، چاپ 1406،

3 بغدادی، ابوبکر احمد بن علی معروف به خطیب بغدادی، تاریخ

بغداد، بیروت، داالکتاب العربیه.

4- حمیری ابوالعباس عبدالله، قرب الاسناد، قم، موسسه آل البیت،

لاحیاء التراث، چاپ اول1413.

5- صدوق ابی جعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه، عیون اخبار

الرضا(ع) ، بیروت، موسسه اعلمی، چاپ اول،1404

6 صدوق ابی جعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه، امالی الصدوق،

قم، موسسه بعثه، چاپ اول،1417

7- صدوق ابی جعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه، ثواب الاعمال،

قم، منشورات رضی، 1368

8 صدوق ابی جعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه، کتاب الخصال،

قم، جامعه مدرسین،1403

9 طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان، قم، جامعه مدرسین،1402

10 طوسی ابو جعفر محمد بن حسن، امالی الطوسی، قم، دارالثقافه،

1414

11 - طوسی ابو جعفر محمد بن حسن، کتاب التهذیب، تهران، دارالکتب

الاسلامیه، چاپ چهارم، 1365.

12 -  عطاردی، عزیزالله،

مسند الامام الرضا، موسسه طبع و نشر آستان قدس رضوی، 1406 .

13 - غازی داوود بن سلیمان یوسف، مسند الرضا(ع)، مرکز نشر

، مکتب اعلام اسلامی، چاپ اول،1418ق، 1376ش.

14 - کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تهران،دارالکتب الاسلامیه،1365.

15- مرادخانی احمد،سنت های اجتماعی الهی در قرآن، انتشارات

مرکز جهانی علوم اسلامی، 1386.

16- مشکینی، علی ، المواعظ العددیه، قم ، انتشارات صحفی،1365.

17- مصباح یزدی محمد تقی، اخلاق در قرآن، به تحقیق و نگارش

محمد حسین اسکندری.                 پایان

30/4/89

 

 

 

________________________________________

[1]- بی گمان فرستاده ی خداوند (ص) نمونه (الگویی)نیکوست.الأحزاب21، و

بی گمان ابراهیم و پیروان (و همراهان)او برای شما الگویی پسندیده می باشند، الممتحنه

/ 4.

[2]- و اوست خدایی که آسمان و زمین را در فاصله ی شش روز آفرید و عرش با

عظمت او بر آب قرار یافت تا شما را بیآزماید که عمل کدامیک از شما نیکو تر است،هود

/ 7 .

[3] - و اوست خدایی که آسمان و زمین را در فاصله ی شش روز آفرید و عرش

با عظمت او بر آب قرار یافت تا شما را بیآزماید که عمل کدامیک از شما نیکو تر است،هود

/ 7 .

[4]  - حد ثنا أبی أحمد علی الأنصاری

عن برید عمیر بن معاویۀ الشامی قال: دخلت علی علی بن موسی الرضا بمرو فقلت له : یا

بن رسول الله (ع)روی لنا عن الصادق جعفر بن محمد علیهما السلام قال : إنه لا جبر و

لا تفویض بل أمر بین أمرین فما معناه؟ قال: من زعم أن الله یفعل أفعالنا ثم یعذبنا

علیها فقد قال بالجبر و من زعم أن الله عز و جل فوض أمر الخلق و الرزق إلی حججه علیهم

السلام فقد قال بالتفویض و القائل بالجبر کافر و القائل بالتفویض مشرک فقلت له : یا

بن رسول الله فما أمر بین أمرین؟  قال : وجود

السبیل إلی اتیان ما أمروا به و ترک ما نهوا عنه...،شیخ صدوق،عیون أخبارالرضا (ع)،

ج2، ص 381.   

[5] - ر.ک، احمد مرادخانی، سنت های اجتماعی الهی در قرآن ، مباحث سنت های

اضلال و تزیین.

[6] - اگر نیکی کنید به خود نیکی کرده اید و اگر بدی کنید به خود[بد نموده

اید] ، اسرا/ 7 .

[7] - پس هر که هم وزن ذره ای نیکی کند[نتیجه] آن را خواهید دید، و هر

که هم وزن ذره ای بدی کند[نتیجه] آن را خواهید دید.زلزلال/ 7و8 .

[8] - ای کسانی که ایمان آورده اید رکوع کنید و سجود کنید و پروردگارتان

را بپرستید و کار خوب انجام دهید باشد که رستگار شوید، حج/77.

[9] - هر که کار شایسته کند به سود خود اوست و هر که بدی کند به زیان خود

اوست و پروردگار تو به بندگان[خود]ستمکار نیست،فصلت/46.

[10] - و هیچ باربردارنده ای بار [گناه] دیگری را بر نمی دارد و اگر انباری

[ دیگری را به یاری ] به سوی بارش فرا خواند چیزی از آن برداشته نمی شود هر چند خویشاوند

باشد، فاطر / 18.

[11] - هر کس کار نیکی بیاورد ده برابر آن [پاداش] خواهد داشت، و هر کس

کار بدی بیاورد جز مانند آن جزا نیابد و بر آنان ستم نرود، انعام/160.

[12]

[13]- محمد تقی مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، به تحقیق و نگارش محمد حسین

اسکندری،ج 1، ص 98.

[14]- عن البزنطی قال: سمعته(الامام ارضا(ع)) یقول: جری القلم بحقیقه الکتاب

من الله بالسعاده لمن آمن واتقی والشقاوه من الله تبارک و تعالی لمن کذب و عصی، قرب

الاسناد، ص208.

[15]- عن النبی(ص): السعاده کل السعاده طول العمر فی طاعه الله، تاریخ بغداد،

ج6، ص217.

[16]- قال النبی(ص): اربع من السعاده المرء، زوجه الصالحه، و ولد ابرار،

و خلطاء الصالحون، و معیشه فی بلاده، علی مشکینی، المواع العددیه، ص121.

[17]- قال الرضا(ع): کبر الدار من السعاده، و کثره المحبین من السعاده،

و مواقه الزوجه کمال السرور.

[18]- و قال الصادق(ع): ثلاثه من السعاده: الزوجه الموافقه، والاولاد البارون،

والرجل یرزق معیشته ببلده یغدو الیه ویروح، التهذیب،ص 7:236.

[19]- [جهان] آخرت نیکوتر و پایدارتر است، اعلی/17.

[20]- قال النبی(ع): علامه السعاده اربعه، ذکر الذنوب الماضیه نسیان الحسنات

الماضیه ونظره الی من هو فوقه فی الدین ونظره الی من هو الی من هو دونه فی الدنیا.

علی مشکینی، المواعظ العددیه، ص120

[21]- قال النبی(ص): علامه الشقاوه اربعه، نسیان الذنوب الماضیه و هی عندالله

محفوظه و ذکر الحسنات الماضیه ولایدری قبلت او ردت، و نظره الی من هو فوقه فی الدنیا

و الی من هو دونه فی الدین. پیشین.

[22]- پروردگارا در این دنیا به ما نیکی و در آخرت[نیز] نیکی عطا کن و ما

را از عذاب آتش[دور] نگه دار.بقره/201.

[23]- از جمله دعاهایی که در حال طواف از معصومان(ع) نقل شده است خواندن

آیه ی (ربنا آتنا فی الدنیا حسنه وفی الاخره حسنه وقنا عذاب النار) بین رکن یمانی و

رکن اسود است.

[24]- البته درمکتب ای که کانت مطرح می نماید بر نیت و انگیزه ی عمل تأکید

شده است ولی نیتی را که کانت مطرح می کند و آن را ملاک ارزش گذاری قرار می دهد، نیت

اطاعت از حکم عقل و احترام به قانون است، لذا مکتب اخلاقی اسلام از جهت ضروری دانستن

نیت و انگیزه در فعل اخلاقی و همچنین از جهت کیفیت نیت با سایر مکتبهای اخلاقی فرق

دارد. ر.ک. مصباح یزدی، همان، ص 113و114.

[25]- بقره/ 284.

[26]- بقره/225.

[27]- مائده/15-16.

[28]- الکینی(ره) عن علی بن ابراهیم، عن محمد بن عیسی بن عبید، عن محمد

بن عرفه قال: قال لی الرضا(ع): ویحک یا ابن عرفه اعلموا الغیر ریاء ولاسمعه، فانه من

عمل لغیر الله کله الله الی ما عمل ویحک ما عمل احد عملا الا رداه الله، ان خیرا فخیر

وان شرا فشر، اصول کافی، جلد2، ص297-294.

[29]- عن داود بن سلیمان الغازی عن ابی الحسن علی بن موسی الرضا، عن ابیه،

عن آبائه، عن امیر المومنین(ع) انه قال: (الدنیا کلها جهل الا مواضع العلم، والعلم

کله حجه الا ما عمل به، والعمل کله ریاء الا ما کان مخلصا، والاخلاص علی خطر حتی ینظر

العبد یختم له) مسند الرضا(ع) – داود

بن سلیمان یوسف الغازی- ص151.

[30]- بقرا/264.

[31]- عن بکر بن صالح الرازی، عن ابی الصلت الهروی، قال: سألت الرضا(ع)

عن الایمان، فقال الایمان عقد بالقلب و لفظ باللسان، وعمل بالجوارح، لایکون الایمان

الا هکذا. الخصال: ص179-178

[32]- قال: حدثنا ابو احمد داود بن سایمان الغازی، قال: حدثنی علی بن موسی

الرضا، قال: حدثنی ابی موسی بن جعفر ، قال: حدثنی ابی جعفر محمد، قال: حدثنی ابی محمد

بن علی الباقر، قال: حدثنی ابیعلی بن الحسین، قال: حدثنی ابی الحسین بن علی، قال: حدثنی

ابی امیر المومنین (ع) قال رسول الله صلی الله علیه وآله: الایمان اقرار باللسان ،

و معرفه بالقلب ، و عمل بالار کان ، الخصال، ص179.

 

[33] - الطوسی- رحمه الله – قال:

اخیر نا محمد ین محمد، اخبرنا ابوبکر محمد بن عمر الجعایی قال: حدثنا ابو عیدالله الحسین

بن علی المالکی قال: ابو حدثنا ابو الصلت الهروی ، قال: حدثنا الرضا علی بن موسی، عن

ابیه موسی بن جعفر عن ابیه جعفر بن محمد، عن ابیه محمد بن علی، عن ابیه علی بن الحسین

زین العابدین، عن ابیه الحسین بن علی شهید ، عن ابیه امیر المومنین علی بن ابی الطالب

(ع) قال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله : الایمان قول مقول، و عمل معمول، و عرفان

العقول قال ابو الصلت: فحدث بهذا الحدیث فی مجلس احمد بن حنبل فقال لی احمد: یا ابا

الصلت لو قری هذا الاسناد علی المجانین لافاقوا، ابو جعفر الطوسی، امالی الطوسی: ج1-ص34و

مثله فی ج2- ص63.

34-

قال ابو جعفر الطوسی- رحمه الله – قال

ابوالفضل : و هذا حدیث لم یحدث به عن النبی (ص) الا امیر المومنین (ع) من روایه الرضا

عن آبائه (ع) و علی هذا القول ائمه اصحاب الحدیث اعلم، واحتججنا بهذا الحدیث علی المرجثه،

و لم یحدث به فیها اعلم الا موسی بن جعفر عن ابیه صلوات الله علیهما وکنت لا اعلم ان

احدا رواه عن موسی بن جعفر الا ابنه الرضا(ع).

 

[35]- روایات در این زمینه از امام رضا (ع) که از اجداد خویش نقل می فرمایند

تا برسد به پیامبر اسلام(ص) فراوان نقل شده است ر.ک به مستند امام رضا از سلیمان غازی

و کتاب مستند امام رضا ، عزیزاله عطاردی، جلد اول، باب ایمان و کفر.

[36] - الحمیری ، عن البزنطی قال: سمت الرضا (ع) یقول: الایمان

له اربعه ارکان : التوکل علی الله عزوجل و الرضا بقضائه، و التسلیم لامرالله ، والتفویض

الی الله قال عبد صالحLوافوض امری الی الله فوقیه

الله سیئات مکروا) ، قرب الاسناد: ص208.

[37] عن علی بن ابراهیم عن محمد بن عیسی، عن یونس ، قال:

سالت ابا الحسن الرضا (ع) عن الابمان و الاسلام، فقال: قال ابو جعفر (ع): انما هو الاسلام

: انما هوالاسلام، و الایمان فوقه بدرجه، والتقوی فوق الایمان بدرجه، والیقین فوق التقوی

بدرجه و لم یقسم بین الناس شی اقل من الیقین، قال: قلت: فای شی الیقین؟ قال: التوکل

علی الله والتسلیم الله و الرضا بقضاء الله ، والتفویض الی الله، قلت: فما تفسیر ذلک؟

قال: هکذا قال ابو جعفر (ع) ، الکافی : ج2-ص52.

 

[38] - فتح/4.

[39]- عنه علی بن احمد بن عمران محمد بن ابی عبدالله الکوفی عن سهل بن زیاد

عن عبدالله العظیم بن عبدالله الحسنی عن ابراهیم بن ابی محمد قال: قال الرضا(ع) المومن:

الذی اذا احسن استبشر واذا اساه استغفر، والمسلم: الذی یسلم المسلمون من لسانه ویده،

لیس منا من لم یامن جاره بواثقه، عیون الاخبار،ج2، ص24 و33.

[40]- الجن/26-27.

[41]- الاعراف/199.

[42]- الکلینی-(ره) عن علی بن محمد بن بندار، عن ابراهیم بن اسحاق، عن سهل،

عن الحارث بن الدلهاث مولی الرضا(ع) قال:سمعت الرضا یقول: لایکون المومن مومنا حتی

یکون فیه ثلاث خصال: سنه من ربه، و سنه من نبیه، وسنه من ولیه، فاما السنه من ربه فکتمان

سره، قال الله عزوجل(عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول) واما

السنه من نبیه فمداراخ الناس، فان الله عزوجل امر نبیه(ص) بمداراه الناس فقالLخذ العو وامر بالعرف). واما

السنه من ولیه فالصبر فی الباساء والضراء، الکافی\: ج2 ص 241.

[43]- بقره،177.

[44]- امالی الصدوق:ص198.

[45]- توبه/54.

[46]- آل عمران/188.

[47]- بقره/ 2.

[48]- بقره/4.

[49]- بقره/3و4.

[50]- طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان، ج1،ص23.

[51]- همان، ص22.

[52]- بقره/5.

[53]- آل عمران/76.

[54]-مائده/27.

[55]- توبه/123.

[56]- زخرف/67.

[57]- ذاریات/15.

[58]- طور/17.

[59]- قمر/54.

[60]- بقره/ 281.

[61]- ر.ک.المیزان، ج1،صص 24-22

[62]- الحجر/99.

[63]- ر.ک.المیزان،ج12،صص102-106

[64]- نحل/ 90.

[65]- نساء/141.

[66]- حجرات/13.

[67]- درباره ی اساس و علت رویکرد انسان در زندگی انسان در زندگی اجتماعی،

نظریه های مختلفی توسط دانشمندان بیان شده است و تقسیم بندی های مختلفی صورت گرفته

است، مثل تقسیم عوامل به عوامل درونی مانند فطرت و غریزه و عوامل خارجی مانند نیازهای

مادی که جهت بررسی می توان به کتاب های جامعه شناسی و یا آیات و روایات مرتبط با این

بحث مراجعه نمود.

[68]-دامنه ی اخلاق اجتماعی بسیار وسیع می باشد و با توجه به محدوده ی عملکرد

انسان در محیط های مختلف تحت عنوان های خاصی صورت می گیرد. مانند اخلاق جنسی، اخلاق

خانواده، اخلاق اداری، اخلاق بین المللی، اخلاق کاری و مانند آن که تمام این مباحث

اخلاقی تحت یک عنوان کلی به نام اخلاق اجتماعی قرار می گیرد.

 

[69] - در بسیاری از موارد رفتار اخلاقی به آن بخش از رفتارهای انسانی گفته

می شود که از جهت اخلاقی دارای ارزش گذاری مثبت است. بر همین اساس رفتار های ارادی

انسان به دو دسته تقسیم می شوند، رفتار های اخلاقی و رفتارهای غیر اخلاقی، رفتار های

اخلاقی به مجموعه ی رفتارهای مناسب که با توجه به اهداف و ملاک های ارزش گذاری در هر

نظام اخلاقی به صورت عمل یا عکس العمل انجام می پذیرد گفته می شود ، و در مقابل رفتارهای

غیر اخلاقی به آن دسته از رفتار های ارادی انسان که موافق با ملاک ها و ارزش های تعیین

شده در مکاتب یا نظام اخلاقی نمی باشد، گفته می شود.

[70] - در کتاب های فقهی در ابواب مختلف بحث از وجوب صله ی رحم آمده است

مانند معاشرت و قطع معاشرت با خویشان از باب امر به معروف و نهی از منکر ، واینکه تحقق

صله ی رحم به چه امری صورت می گیرد.

[71] -ابی عبدالله بن جعفر الحمیری، عن احمد بن محمد بن عیسی، عن الحسن

بن علی الوشاء، عن ابی الحسن الرضا(ع) عن آبائه عن علی(ع) قال: قال رسول الله(ص) و

سلم: لما اسری بی الی السماء رایت رحما متعلقه بالعرش تشکو رحما الی ربها ، فقلت لها:

کم بینک وبینها من اب فقالت: نلتقی فی اربعین ابا، عیون الاخبار: ج1-ص254و الخصال:ص540.

[72] -انفال/75.

[73] - توضیح این مطلب لازم است که آیه از جهت شان نزول و محور بحث مربوط

به بحث ارث است. زیرا در صدر اسلام افرادی که با یکدیگر عقد برادری و اخوت بسته بودند

از یکدیگر ارث می بردند، ولی آیه ی سوره ی احزاب آنرا نسخ نموده و حکم تورات و ارث

بردن را به قرابت و خویشاوندان منحصر نمود و ارث بردن برادران دینی را نسخ کرد.

[74] - عن احمد بن محمد بن ابی نصر، عن ابی الحسن الرضا(ع) قال: قال ابو

عبدالله (ع): صل رحمک و لو بشربه من ماء، والفضل ما توصل به الرحم کف الاذی عنها، وصله

الرحم منشاه فی الاجل محبیه فی الاهل ، ثواب الاعمال،ص193.

[75] - الحمیری- رحمه الله – عن البزنطی عن الرضا(ع) قال: قال ابو عبدالله (ع) صله الرحم

منشاه فی الاجل ، مثراه فی المال، ومحبیه فی الااهل، ثواب الاعمال، ص193.

 

[76] - الکلینی- رحمه الله – عن محمد بن یحیی ، عن احمد بن محمد بن عیسی ، عن احمد ابن

محمد بن ابی نصر، عن محمد بن عبید الله قال: قال ابوالحسن الرضا(ع): یکون الرجل یصل

رحمه، فیکون قد بقی من عمره ثلاث سنین فیصیر ها الله ثلاثین سنه و یفعل الله ما یشاء،

کافیج2- ص 150.

 

[77] -عنه، عن الحسین بن محمد عن معلی بن محمد، عن الحسن بن علی الوشاء

عن ابی الحسن الرضا علیه السلام قال: قال ابو عبداالله : ما نعلم شیئا یزید فی العمر

الا صله الرحم، حتی ان الرجل یکون اجله ثلاث سنین فیکون وصولا للرحم فیزید الله فی

عمره ثلاثین سنه، فیجعلها ثلاثا و ثلاثین سنه، ویکون اجله ثلاثا و ثلاثین سنه فیکون

قاطعا للرحم فینقصه الله ثلاثین سنه و یجعل اجله الی ثلاث سنین، عیون الاخبار، ج2،ص38.

[78]- عنه بهرا الاسلام عن الرضا عن آبائه(ع) عن الحسین بن علی(ع) انه قال:

من سره ان ینسا فی اجله ویزاد فی رزقه فلیصل رحمه، عیون الاخبار،ج2،ص44.

[79]- الصدوق(ره) عن الفقیه المروزی عن النیشابوری عن الطائی عن ابیه عن

الرضا(ع) قال: قال رسوا الله(ص): من ضمن لی واحده ضمنت له اربعه، یصل رحمه فیحبه الله،

ویوسع علیه فی رزقه، ویزید فی عمره، ویدخله الجنه وعده،عیون الاخبار،ج2،ص37.

[80]- ابن شعبه الحرانی(ره) عن الرضا(ع) قال: صل رحمک ولو بشربه من ماء،

وافضل ما توصل بن الرحم کف الاذی عنها و قال: فی کتاب الله( ولا تبطلوا صدقاتکم بالمن

والاذی)، الکافی،ج2،ص156.

[81]- اسرا/23.

[82]- انعام/151.

[83]- لقمان/15.

[84]- احقاف/15.

[85]- لقمان/14

[86]- مریم/14.

[87]- بقره/83.

[88]- مریم/ 31و32.

[89]-اسرا/23.

[90] -همان.

[91]- انعام151

[92]- الصدوق(ره) قال: حدثنا محمد بن علی ماجیلویه – رضی الله عنه – قال: حدثنی ابی عن احمد بن ابی عبدالله البرقی، عن

السیاری، عن الحارث بن الدلهاث عن ابی الحسن الرضا(ع) قال: ان الله عزوجل امر بثلاثه

مقرونه بها ثلاثه اخری، امر بالصلاة والزکاه، فمن صلی ولم یزک یقبل منه صلاته، وامر

بالشکر له وللوالدین فمن یشکر والدیه لم یشکر الله، وامر باتقاء الله و صله الرحمریا،

فمن لم یصل رحمه لم یتق الله عزوجل، عیون الاخبار- ج1، ص268.

[93]- نزدیک به سی مورد در قرآن کریم نماز با زکات آمده است،

[94]- نسا/77.

[95]- توبه /18.

[96]- مریم/31.

[97]- حج/78.

[98]- نور/56.

[99]- لقمان/14.

[100]- لقمان/15.

[101]- محمد حسین طباطبایی، ترجمه ی المیزان، ج16، ص322.

[102]- پیشین، ص324.

[103]- الکلینی(ره) عن محمد بن یحیی، عن احمد بن محمد بن عیسی، عن معمر بن

خلاد، قال: قلت لابی الحسن الرضا(ع): ادعوا لوالدی اذا کاناا لایعرفان الحق؟ قال: ادع

لهما و تصدق عهنما وان کانا حیین لایعرفان الحق فدارهما، فان رسول الله(ص) قال: ان

الله بعثنی بالرحمة لا بالعقوق، الکافی، ج2، ص 159.

[104]- نساء/1.

[105]- عنه عن محمد بن یحیی، عن احمد بن محمد عن الوشاء عن محمد بن ضیل الصیرفی

عن الرضا(ع) قال: ان رحم آل محمد – الائمه(ع)

لمعلقه بالعرش تقول: اللهم صل علی من وصلنی واقطع من قطعنی ثم هی جاریه بعدها فی ارحام

المومنین ثم تلا هذه الایه: (واتقوا الله الذین تساءون به والارحام)(3). کافی، ج2،

ص156.

این ارتباط باید

بین همه ی اهل ایمان حفظ گردد.

خداوندا این قلیل را از این حقیر بپذیر و ما را در دامان

پرمهر اهل بیت(ع) تربیت بنما

والحمدالله رب العالمین

 

کتا ب نامه

1- قرآن کریم

2- الامام الرضا، فقه الرضا، موسسه طبع و نشر آستان قدس رضوی علی بن بابویه، چاپ 1406،

3 بغدادی، ابوبکر احمد بن علی معروف به خطیب بغدادی، تاریخ

بغداد، بیروت، داالکتاب العربیه.

4- حمیری ابوالعباس عبدالله، قرب الاسناد، قم، موسسه آل البیت،

لاحیاء التراث، چاپ اول1413.

5- صدوق ابی جعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه، عیون اخبار

الرضا(ع) ، بیروت، موسسه اعلمی، چاپ اول،1404

6 صدوق ابی جعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه، امالی الصدوق،

قم، موسسه بعثه، چاپ اول،1417

7- صدوق ابی جعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه، ثواب الاعمال،

قم، منشورات رضی، 1368

8 صدوق ابی جعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه، کتاب الخصال،

قم، جامعه مدرسین،1403

9 طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان، قم، جامعه مدرسین،1402

10 طوسی ابو جعفر محمد بن حسن، امالی الطوسی، قم، دارالثقافه،

1414

11 - طوسی ابو جعفر محمد بن حسن، کتاب التهذیب، تهران، دارالکتب

الاسلامیه، چاپ چهارم، 1365.

12 -  عطاردی، عزیزالله،

مسند الامام الرضا، موسسه طبع و نشر آستان قدس رضوی، 1406 .

13 - غازی داوود بن سلیمان یوسف، مسند الرضا(ع)، مرکز نشر

، مکتب اعلام اسلامی، چاپ اول،1418ق، 1376ش.

14 - کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تهران،دارالکتب الاسلامیه،1365.

15- مرادخانی احمد،سنت های اجتماعی الهی در قرآن، انتشارات

مرکز جهانی علوم اسلامی، 1386.

16- مشکینی، علی ، المواعظ العددیه، قم ، انتشارات صحفی،1365.

17- مصباح یزدی محمد تقی، اخلاق در قرآن، به تحقیق و نگارش

محمد حسین اسکندری.               پایان

 مطالب بالا مربوط است به کتاب در دامان مهر که مشخصات ومقدمه در ذیل می باشد

 

در دامان مهر

 

توصیه های اخلاقی

امام رضا (ع)به اصحاب و یاران

احمد مرادخانی

سرشناسه:

مرادخانی ، احمد ، 1340

عنوان و نام پدیدآور:

در دامان مهر/ نویسنده احمد مرادخانی، تهیه و تدوین اداره امور فرهنگی آستان قدس رضوی

سرپرست گروه پژوهشی ناصر رفیعی محمدی.

مشخصات

نشر: مشهد: انتشارات قدس رضوی، 1388.

مشخصات

ظاهری:68ص

شابک:

9-89-2784-964-978

وضعیت فهرست نویسی: فیپا

موضوع: اخلاق اسلامی – مسائل

متفرقه

موضوع: راه و رسم زندگی(اسلام)

شناسه افزوده: رفیعی محمدی،ناصر،1344

شناسه افزوده: آستان قدس رضوی. اداره امور فرهنگی.

تهیه و تدوین: اداره امور فرهنگی آستان قدس رضوی

نویسنده: حجت الاسلام احمد مرادخانی

سرپرست گروه پژوهشی : ناصر رفیعی محمدی

 

ناشر: انتشارات قدس رضوی

شابک: 9-89-2784-964-978

چاپ: موسسه فرهنگی قدس

آدرس تهیه کننده : مشهد، حرم مطهر رضوی، صحن جامع رضوی ،

اداره امور فرهنگی

تلفن:2002567-2240604

0511

صندوق پستی:351-91735

ازمجموعه کتاب های ره توشه

مقدمه

اهل بیت(ع) گنجوران

دانش اند. رودها و جویبارهای دانش که مزرعه ی جان انسان را در چهارده قرن اخیر سیراب

و شاداب ساخته است. از بلندای قامت آسمانی این کوه نور، سرچشمه می گیرد. امام عالمان

و عارفان علی(ع) فرمود:«ینحدر عنی السیل و لا یرقی الی الطیر» آبادانی و شادابی دیارعلم

و آگاهی از تلالوء فروزنده ی دانش این خاندان است که پیامبر(ص) فرمود:«انا مدینه العلم

و علی بابها.»

دانش اهل بیت(ع)

از جنس دریافتنی است نه آموختنی، علم حضوری است نه حصولی و این از آن جهت است که آنان

حقیقت علم را با جان آسمانی خویش دریافته اند. حضرت علی(ع) در وصف عارفان( که خود آن

حضرت مولای آنان است) فرمود:« هجم بهم العلم علی حقیقه البصیره و باشروا روح الیقین».

پیامبر اعظم سرسلسله

ی این خاندان نور و روشنایی هرچند که خود درس ناخوانده و مکتب نرفته بود، اما پیام

او دانش و رسالت او، تلاوت و خواندن، آموختن و فراگرفتن و علم و آگاهی بود. رسالت او

با«اقراء» آغاز شد و با دانش و بینش که جانهای شیفته را سرشار می کرد، تداوم یافت.

«هوالذی بعث فی المیین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزیکهم و یعلمهم الکتاب و الحکمته»

او با رسالت خویش جانهای مرده را از مرداب روزمرگی و ضلالت ها تا باغستان بهشتی حیات

و زندگی، رهنمون شد و انسان اسیر در کژراهه ها و پرتگاههای تباهی را به شاهراه هدایت

و صراط مستقیم فراخواند و در تن مرده ی آدمیت روحی دوباره دمید:«اذا دعاکم لما یحییکم»

و بارگران جهل و نادانی را از دوش آنان فرو نهاد«یضع عنهم اصرهم و الا غلال التی کانت

علیهم».

و خاندان آن حضرت

نیز که از چشمه ی حیات او سیراب بودند؛همانند آن بزرگ، خورشید دانش و آگاهی را در گذرگاه

اعصار فرا راه جویندگان دانش و بصیرت، تابان و فروزان نگه داشتند و با بهره مندی از

انوار الهی او، مسیر پویندگان را روشن و جان جویندگان را تابناک و سرشار ساختند. و

امروز در عصر جاهلیت مدرن نیز، آنچه غبار راه انسان کمال جوی را فرو می نشاند و راه

او می تواند روشن کند بهره گیری و بازگشت به سرچشمه ی همان دانش و بصیرتی است، که پیامبر

اعظم و خاندان پاک و مطهر او به انسان هدیه کردند و شاید امروز بیش از هرروز و روزگاری،

انسان به آنچه پیامبر رحمت و آگاهی برای بشریت به ارمغان آورد نیازمند و محتاج باشد.

بی تردید کاوش

در سرچشمه های نور اهل بیت(ع) و بازخوانی سیره و آموزه های آن بزرگواران در روزگار

ما – مانند

همه ی روزگاران – خدمتی بزرگ به انسانیت است خدمتی که فراتر از آن، خدمتی

متصور نیست و از این روی بز تمامی کسانی که دل آنان برای انسان می تپد فرض است که با

ژرف اندیشی و ژرف کاوی در معایب اهل بیت(ع) گوهرهای ناب و آموزه های رهایی بخش این

گنجینه ی عظیم و الهی را استخراج کنند و به بشر تشنه و جگر سوخته ی عصر حاضر ارائه

نمایند.

برحسب وظیفه می

دانیم در جوار بارگاه عالم آل محمد(ع) برای تمامی رهروان این راه و تمامی کسانی که

در مسیر احیای امر اهل بیت کوشش می کنند بویژه اساتید بزرگوار و گرانمایه ای که در

تالیف و تنظیم این مجموعه ی ارزشمند نقش داشته اند طلب سلامتی و بهرورزی می کنیم و

توفیق آنان را از درگاه حی علیم خواستاریم.

از زایران عزیز

می خواهیم نعمت بی نظیر زیارت پاره ی تن رسول الله(ص) را با بهره گیری ازاندیشه، کلام

و سیره ی آن امام همام به فرصتی برای تامین نیازهای معنوی و فکری خود تبدیل نمایند

و با مطالعه ی آثار ارزشمندی مانند این مجموعه توشه های سعادت و کمال را برای دنیا

و آخرت خود برگیرند و خدمتگزاران خود، در این آستان مقدس را نیز از دعا فراموش نکنند.

معاونت تبلیغات و ارتباطات اسلامی

آستان قدس رضوی

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد